ملسقلغتنامه دهخداملسق . [ م ُ ل َس ْ س َ ] (ع ص ، اِ) پسرخوانده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ملصقلغتنامه دهخداملصق . [ م ُ ص َ ] (ع ص ) چسبیده شده . (غیاث )(آنندراج ). چسبیده و پیوسته و محکم و استوار. (ناظم الاطباء). چسبانیده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- ملصق شدن ؛ چسبیدن . چفسیدن . التصاق . (یادداشت ایضاً).- ملصق کردن ؛ چس
ملصقلغتنامه دهخداملصق . [ م ُ ص َ / م ُ ل َص ْ ص َ ] (ع ص ) پسرخوانده . (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آنکه پدر او دانسته نیست . دَعی ّ. حَمیل . زَنیم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
پسرلغتنامه دهخداپسر. [ پ ُ / پ َ س َ ] (اِ) پور. پوره . (برهان قاطع). پُس . فرزند نرینه . ریکا. ابن . ولد. ریمن ؟. (برهان قاطع). واد؟. (برهان قاطع). ابنم . (منتهی الارب ) : پسر بُد مر او را یکی خوبروی هنرمند و همچون پدر نامجوی