ملعنلغتنامه دهخداملعن . [ م ُ ل َع ْ ع َ ] (ع ص ) آنکه هر کسی براند آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کسی که هرکس وی را براند و او را لعنت کند. (ناظم الاطباء). کسی که همه او را لعنت کنند. (از اقرب الموارد).
ملحونلغتنامه دهخداملحون . [ م َ ] (ع ص ) دارای غلط و ناراست . (ناظم الاطباء). و رجوع به لحن شود. || توأم با لحن . همراه با آهنگ .- شعرملحون ؛ شعری که با الحان و نغمات و مقامات موسیقی و ضرب و آهنگ و ساز و آواز خوانده شود مانند سرود و ترانه و تصنیف و قول و غزل (قدیم
ملاعنلغتنامه دهخداملاعن . [ م َ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ ملعنة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به ملعنة شود.
ملاعنلغتنامه دهخداملاعن . [ م ُ ع ِ ] (ع ص ) لعنت کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || (اصطلاح فقه ) زوجی که مقررات ملاعنه (لعان ) را انجام می دهد. ملاعن باید بالغو عاقل و رشید باشد. و رجوع به ملاعنة و لعان شود.
ملاعینلغتنامه دهخداملاعین .[ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ملعون . (غیاث ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ِ ملعون . رانده و دور کرده از نیکی و رحمت . (آنندراج ) : ملاعین حصار غور برجوشیدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 111). آن ملاعین گرم درآمدند.
ملعنتلغتنامه دهخداملعنت . [ م َ ع َ ن َ ] (ع اِ) مأخوذ از تازی ، کاری که سبب لعنت گردد و شیطنت . (ناظم الاطباء). ملعنة. رجوع به ملعنة شود. || (اِمص ) ملعونی . بنفرینی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ملعنةلغتنامه دهخداملعنة.[ م َ ع َ ن َ ] (ع اِ) راه کوفته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). راه کوفته و راه آمد و شد. (ناظم الاطباء). || منزل مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مسکن و منزل . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سبب لعنت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هر چیز که سبب لعن
ملعنتفرهنگ فارسی معین(مَ عَ نَ) [ ع . ملعنة ] (اِ.) 1 - محل قضای حاجت ، جای تغوط . 2 - آن چه موجب لعن شود. 3 - در فارسی : بدذاتی ، شیطنت .
ملعنتلغتنامه دهخداملعنت . [ م َ ع َ ن َ ] (ع اِ) مأخوذ از تازی ، کاری که سبب لعنت گردد و شیطنت . (ناظم الاطباء). ملعنة. رجوع به ملعنة شود. || (اِمص ) ملعونی . بنفرینی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ملعنةلغتنامه دهخداملعنة.[ م َ ع َ ن َ ] (ع اِ) راه کوفته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). راه کوفته و راه آمد و شد. (ناظم الاطباء). || منزل مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مسکن و منزل . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سبب لعنت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هر چیز که سبب لعن
ملعنتفرهنگ فارسی معین(مَ عَ نَ) [ ع . ملعنة ] (اِ.) 1 - محل قضای حاجت ، جای تغوط . 2 - آن چه موجب لعن شود. 3 - در فارسی : بدذاتی ، شیطنت .