ملغا شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. لغو شدن، باطل شدن، ابطال گردیدن، بیاثر شدن ≠ تایید شدن ۲. باب شدن، متداول شدن
ملغا کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. لغو کردن، باطل کردن، ابطال کردن، بیاثر کردن ≠ تایید کردن ۲. باب کردن، متداول کردن
ملغیلغتنامه دهخداملغی . [ م ُ غا ] (ع ص ) باطل شده . از شمار افکنده . افکنده .اسقاطگشته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). لغوشده .- ملغی شدن ؛ باطل شدن . لغو شدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- ملغی کردن ؛ باطل کردن . لغو کردن .
ملغاةلغتنامه دهخداملغاة. [ م َ ] (ع مص ) بیهوده گفتن و خطا کردن در سخن . لَغا. لَغو. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به لغا و لغو شود.
گنبد ملغانلغتنامه دهخداگنبد ملغان . [ ] (اِخ ) شهری کوچک است و ناحیتی پول بولوست (؟) و هوایش گرم است و آب روان دارد. حاصلش غله و میوه و مشمومات بود و در آنجا قلعه ای حصین است . (نزهةالقلوب چ لیدن ص 128). و قلعه ٔ گنبدملغان بحدود ارجان از محکمی به یک مرد نگاه توان د
ملغا شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. لغو شدن، باطل شدن، ابطال گردیدن، بیاثر شدن ≠ تایید شدن ۲. باب شدن، متداول شدن
ملغا کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. لغو کردن، باطل کردن، ابطال کردن، بیاثر کردن ≠ تایید کردن ۲. باب کردن، متداول کردن
منسوخ گشتنفرهنگ مترادف و متضاد۱. باطل شدن، ازبین رفتن ۲. لغو شدن، ملغا شدن ≠ باب شدن، متداول شدن ۳. ور افتادن
منسوخ کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. باطل کردن، ازبین بردن ۲. لغو کردن، ملغا ساختن ≠ باب کردن، متداول ساختن ۳. ازرواج انداختن
لغوفرهنگ مترادف و متضادابطال، الغا، باطل، بیفایده، بیهوده، بیهودهگویی، پوچ، عاطل، فسخ، مزخرف، مزخرف، ملغا، مهمل، نقض، واهی، یاوه
منسوخفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ملغی، ملغا، باطل، هیچ، بیاعتبار منحله، منقرض، مضمحل، زوالیافته فسخشده، لغوشده فراموششده
منسوخ شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. ازرواج افتادن، نامتداول گشتن، از بین رفتن ≠ باب شدن، متداول گشتن ۲. لغو شدن، ملغا شدن، باطل شدن ۳. نامعتبر شدن، از اعتبار افتادن
ملغاةلغتنامه دهخداملغاة. [ م َ ] (ع مص ) بیهوده گفتن و خطا کردن در سخن . لَغا. لَغو. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به لغا و لغو شود.
ملغا شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. لغو شدن، باطل شدن، ابطال گردیدن، بیاثر شدن ≠ تایید شدن ۲. باب شدن، متداول شدن
ملغا کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. لغو کردن، باطل کردن، ابطال کردن، بیاثر کردن ≠ تایید کردن ۲. باب کردن، متداول کردن