خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ملهوف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ملهوف
/malhuf/
معنی
۱. اندوهگین؛ دلسوخته.
۲. ستمدیده.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. دادخواه، ستمدیده، مضطر، مظلوم
۲. غمگین، اندوهگین، غمزده، غمین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ملهوف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] malhuf ۱. اندوهگین؛ دلسوخته.۲. ستمدیده.
-
ملهوف
واژگان مترادف و متضاد
۱. دادخواه، ستمدیده، مضطر، مظلوم ۲. غمگین، اندوهگین، غمزده، غمین
-
ملهوف
لغتنامه دهخدا
ملهوف . [ م َل ْ ] (ع ص ) اندوهگین . (مهذب الاسماء) (غیاث ). حسرت خورنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اندوهگین از درد یا رفتن مال . (از اقرب الموارد). متحسر. دریغخوار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- ملهوف القلب ؛ سوخته دل . (منتهی الار...
-
ملهوف
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - اندوهگین . 2 - ستم دیده ، مظلوم .
-
جستوجو در متن
-
حسرت خور
لغتنامه دهخدا
حسرت خور. [ ح َ رَ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) حسرت خوار. حسرت خورنده . ملهوف . (منتهی الارب ).
-
دریغخوار
لغتنامه دهخدا
دریغخوار. [ دِ / دَ خوا / خا ] (نف مرکب ) دریغخوارنده . حسیر. متحسر.متأسف . ملهوف . (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به دریغ خوردن شود.
-
لهفان
لغتنامه دهخدا
لهفان . [ ل َ ] (ع ص ) به معنی ملهوف است . ستمدیده ٔ مضطر دادخواه . حسرت خورنده . (منتهی الارب ). اندوهگن . (مهذب الاسماء). اندوهناک . (دهار).
-
لاهف
لغتنامه دهخدا
لاهف . [ هَِ ] (ع ص ) (نعت فاعلی به معنی مفعولی از لهف ) ستمدیده . (منتهی الارب ). به معنی ملهوف است که ستمدیده ٔ مضطر دادخواه و حسرت خورنده باشد و مذکر و مؤنث یکسان است ، گویند رجل لاهف و امراءةلاهف و لاهفة ایضاً و یقال هو لاهف القلب ؛ ای محترقه . ...
-
ستم دیده
لغتنامه دهخدا
ستم دیده . [ س ِ ت َ دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مظلوم . (آنندراج ) (شرفنامه ). ملهوف . (منتهی الارب ) : که با خاک چون جفت گردد تنم نگیرد ستمدیده ای دامنم . فردوسی .ستمدیده را اوست فریاد رس میازید با نازش او بکس . فردوسی .تو گفتی که من دادگر داورم بسخت...
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمن بن عمرو جرشی . از فصحا و وجوه غوطه بود و آنگاه که شامیان بعبداﷲبن علی پیوستند و منصور عباسی برای سرکوبی او لشکر بشام فرستادو عبداﷲ را مغلوب و ببغداد محبوس کرد ضیاع گروهی ازشامیان نیز ضبط شد. پس از این واقعه وفدی از ...
-
دریغ خوردن
لغتنامه دهخدا
دریغ خوردن . [ دِ / دَ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) حسرت کردن . افسوس خوردن . آه کشیدن . غم خوردن . (ناظم الاطباء). درد خوردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). اسف . (دهار). تأسف . تبلد. تحسر. تحکر. تفکن . تهلیف . (منتهی الارب ). حسرة. (دهار). لهف . (منتهی ا...
-
نافذ
لغتنامه دهخدا
نافذ. [ ف ِ ] (ع ص ) درگذرنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نفوذکننده . درگذرنده . فرورونده . (ناظم الاطباء). نفوذکننده . (فرهنگ نظام ) روا. روان : به رای روشن مهر و به قدر عالی چرخ به حزم ثابت کوه و به عزم نافذ باد. مسعودسعد.در درنگ و حزم ثابت کوه شو...
-
تجنیس خط
لغتنامه دهخدا
تجنیس خط. [ ت َ س ِ خ َطط / خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) این صنعت را مضارعه و مشاکله نیز خوانند و این چنان باشد که دو لفظ آورده باشد که در خط متشابه یکدیگر باشند و در نطق مخالف ، مثالش از قرآن :وَ هُم یَحسبون َ اَنهم یُحسنون َ صُنْعاً . دیگر: وَالذ...
-
دادخواه
لغتنامه دهخدا
دادخواه . [ خوا / خا ] (نف مرکب ) طالب عدل . خواهنده ٔ داد. (آنندراج ). طرفدار داد. حامی و مایل و دوستدار داد : که هم دادده بود و هم دادخواه کلاه کیی برکشیده بماه . فردوسی .یکی آنکه بر کشتن بیگناه توباشی در این داوری دادخواه . نظامی . || خداوند که دا...