ملوللغتنامه دهخداملول . [ م َ ] (ع ص ) به ستوه آمده ، مذکر و مؤنث در وی یکسان است . (منتهی الارب )(آنندراج ) (از اقرب الموارد). به ستوه آمده . افگار و مانده . آزرده و بیزار. سست و ناتوان . دلگیر. دلتنگ . اندوهگین . غمگین . دارای ملالت . (ناظم الاطباء). سیرآمده . بستوه . آزرده . رنجیده . گرفت
ملوللغتنامه دهخداملول . [ م َ ] (اِخ ) شیخ شرف الدین ، معروف به شاه ملول . از شاعران نیمه ٔ دوم قرن دوازدهم و از مردم لکهنوی هندوستان بود. دیوانی مرتب و منظومه ای با عنوان «هفت میخانه » دارد. از اوست :سر سیر هندزلف بت سحرساز داری به خدا سپردم ای مه سفر دراز داری .رجوع به تذکره ٔ ص
ملویللغتنامه دهخداملویل . [م ِل ْ ] (اِخ ) جزیره ای است از کشور استرالیا که بر ساحل شمالی استرالیا قرار دارد. (از لاروس ). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
ملویللغتنامه دهخداملویل . [ م ِل ْ ] (اِخ ) خلیج کوچکی بر دریای «بافن » بر کنار گروئنلند. (از لاروس ). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
ملویللغتنامه دهخداملویل . [ م ِل ْ ] (اِخ ) هرمن . نویسنده ٔ آمریکایی که در سال 1819 م . در نیویورک متولد شد و در سال 1891 م . درگذشت . او دریانورد بود و سپس به نویسندگی پرداخت . از آثار او «بیلی باد» و دیگری داستان سمبلیک نهن
ملولالغتنامه دهخداملولا. [ م َ ] (اِ) آزار. اذیت . رنج . اندوه . حزن . ملالت . دلگیری . (از ناظم الاطباء).
ملولبلغتنامه دهخداملولب . [م ُ ل َ ل َ ] (ع اِ) میل سرمه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). میلی که بدان سرمه در چشم کشند. (ناظم الاطباء).
ملولةلغتنامه دهخداملولة. [ م َ ل َ ] (ع ص ) زودسیر، واحد و جمع در این یکسان بود. (مهذب الاسماء). به ستوه آمده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مذکر و مؤنث در آن یکسان و تاء برای مبالغه است . (از اقرب الموارد).
ملولیلغتنامه دهخداملولی . [ م َ ] (اِ) ظاهراً تحریف شده ٔ ممولی است و به معنی میمون استعمال می شود. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
ملولیلغتنامه دهخداملولی . [ م َ ] (حامص ) مأخوذ از تازی ، ملالت و حزن و اندوه . (ناظم الاطباء). ملول بودن . به ستوه آمدگی . گرفتگی خاطر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : بودم ز ملولی چو تن مردم کوهی بودم ز خدوری چو دل مردم غافل . سنائی (دیوان
ملولالغتنامه دهخداملولا. [ م َ ] (اِ) آزار. اذیت . رنج . اندوه . حزن . ملالت . دلگیری . (از ناظم الاطباء).
ملولبلغتنامه دهخداملولب . [م ُ ل َ ل َ ] (ع اِ) میل سرمه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). میلی که بدان سرمه در چشم کشند. (ناظم الاطباء).
ملولةلغتنامه دهخداملولة. [ م َ ل َ ] (ع ص ) زودسیر، واحد و جمع در این یکسان بود. (مهذب الاسماء). به ستوه آمده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مذکر و مؤنث در آن یکسان و تاء برای مبالغه است . (از اقرب الموارد).
ملولی اصفهانیلغتنامه دهخداملولی اصفهانی . [ م َ ی ِ اِ ف َ ] (اِخ ) خلیفه میر اسداﷲ (متوفی به سال 969 هَ . ق .). ازشاعران دوره ٔ شاه طهماسب صفوی بوده است . از اوست :طرفه حالی است که آن آتش سوزان ز برم دورتر می رود و بیشترم می سوزد.و نیز:رفت قاصد که برد
ملولی عربیلغتنامه دهخداملولی عربی . [ م َ ی ِ ع َ رَ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ خدیوی ممسنی فارس . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 90).
شملوللغتنامه دهخداشملول . [ ش ُ ] (ع اِ) مقدار اندک .ج ، شَمالیل . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مقدار اندک از خرما و باران و مردم و جز آن . ج ، شمالیل . (از اقرب الموارد). || شانه و کتف . (ناظم الاطباء). رجوع به شِمل شود. || شاخ پریشان سر: ذهبوا شمالیل ؛ ای متفرق و پریشان . (منتهی الارب )
کملوللغتنامه دهخداکملول . [ک ُ ] (ع اِ) گیاهی ، به فارسی برغست و مچه است و بیشتر در اول ربیع در زمین نیکوخارزار و عوسجستان و کنار جوی روید، شبیه به اسفناج باریک ساق اندک تلخ و تندمزه و آن را قثاء بری و شجرالبهق نیز نامند. ملطف و جالی و جهت بهق و وضح و کلف اکلاً و طلاءً نافعتر و مجرب و صالح معد
مملوللغتنامه دهخدامملول . [ م َ ] (ع ص ) کوماج و گوشت در خاکستر پخته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ملیل . (یادداشت مرحوم دهخدا).
غملوللغتنامه دهخداغملول . [ غ ُ ] (ع اِ) رودبار درخت ناک . یا رودبار دراز کم پهن درهم پیچیده گیاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زمین نشیب بسیاردرخت . (مهذب الاسماء). وادی تنگ پردرخت و گیاه پیچیده ، و گفته اند: وادی پردرخت دراز و کم پهنا که گیاه درهم و پیچیده داشته باشد. (از اقرب الموارد). || هر