ممتطیلغتنامه دهخداممتطی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) کسی که ستور را بار می کند و آن را به بار کشیدن وامی دارد. (ناظم الاطباء). بارگی سازنده ستور را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به امتطاء شود.
ممتحطلغتنامه دهخداممتحط. [ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص ) شتر دونده . (ناظم الاطباء). || شمشیر برکشنده . (از منتهی الارب ). || نیزه برکشنده . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به امتحاط شود.
ممتطحلغتنامه دهخداممتطح . [ م ُ ت َ طِ ] (ع ص ) رود بالاآمده ٔ پرآب شده . (ناظم الاطباء). رود بلند و بسیارگردنده آب . (از منتهی الارب ). رجوع به امتطاح شود.
ممتحضلغتنامه دهخداممتحض . [ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص ) شیر خالص خورنده . (آنندراج ). رجوع به امتحاض و محض شود.
ممتدلغتنامه دهخداممتد. [ م ُ ت َدد ] (ع ص ) کشیده شده و درازشده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). باامتداد و غیرمنقطع : مکیان را عز یکی بد صد شده تا قیامت عزشان ممتد شده . مولوی (مثنوی ).|| دراز. کشیده . طولانی . طویل .
ممتعدلغتنامه دهخداممتعد. [ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) رباینده و بشتاب کشنده . (از منتهی الارب ). آنکه بشتاب می کشد و می رباید. (ناظم الاطباء). رجوع به امتعاد شود.