ممجنلغتنامه دهخداممجن . [ م ُ م َج ْ ج َ ] (ع ص ) طریق ممجن ؛ راه دور و دراز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ).
مماجنلغتنامه دهخدامماجن . [ م ُ ج ِ ] (ع ص ) ماده شتری که گشن بسیار بر وی جهد و باردار نگردد. (ناظم الاطباء). شتر ماده که گشن بسیار برجهد بر وی و بار نگیرد. (ازمنتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد).
ممجانلغتنامه دهخداممجان . [ ] (اِخ ) نام اصل قصبه ٔ قم : بهرام گور... قم و رستاقهای آن را بنا نهاد و آن را ممجان نام نهاد و به مزدجان بارو کشید. (تاریخ قم ص 23).