مملوسلغتنامه دهخدامملوس . [ م َ ] (ع ص ) صبی مملوس ؛ کودک خایه کشیده . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). خایه بیرون کشیده . (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد).
مملاصلغتنامه دهخدامملاص . [ م ِ ] (ع ص ) زن که بچه ٔ مرده انداختن عادت باشد او را. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مملسلغتنامه دهخدامملس . [ م ُ م َل ْ ل َ ] (ع ص ) نرم و تابان . (آنندراج ). صاف و مهره دار و لغزان . (ناظم الاطباء). || ممرد. ساده کرده . (یادداشت مرحوم دهخدا).
مملسلغتنامه دهخدامملس . [ م ُ م َل ْ ل ِ ] (ع ص ) (اصطلاح طب ) دراصطلاح طب ، دارویی است که به عضوی که مبتلا به خشکی وزبری شده باشد، می نهند تا دفع زبری و خشکی و خشونت از آن عضو بشود. (از قانون ابوعلی کتاب 2 ص 150 و کشاف اصطلا