ممکنلغتنامه دهخداممکن . [ م ُ ک ِ ] (ع ص ) چیزی که صلاحیت ظهور و بروز داشته باشد. شایان . ضد محال . دست دهنده و پیداشونده . (ناظم الاطباء). دست دهنده . (دهار) (غیاث اللغات ). پیداشونده . (غیاث اللغات ). امکان یابنده . میسرشدنی . محتمل . دست داده . مقدور : چون خوارزمشاه
ممکنلغتنامه دهخداممکن . [ م ُ م َک ْ ک َ ] (ع ص ) برقرار و پابرجا و ثابت و قایم . (ناظم الاطباء). قایم و پابرجا کرده شده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : تو که بونصری باید که اندیشه ٔ کار من بداری همچنانکه داشتی با آنکه تو هم ممکن نخواهی بودن در شغل خویشتن . (تاریخ بیهقی
ممکنلغتنامه دهخداممکن .[ م ُ م َک ْ ک ِ ] (ع ص ) قایم و پابرجا کننده کسی را. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || صاحب تمکین .
دست نیامدنیلغتنامه دهخدادست نیامدنی . [ دَ ن َ م َ دَ ] (ص لیاقت مرکب ) غیر ممکن الحصول . مقابل دست آمدنی .
خیال محاللغتنامه دهخداخیال محال . [ خ َ / خیا ل ِ م ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خیال ممتنع. خیال غیرممکن . تصور امری که غیرممکن الوقوع باشد. کنایه از خیال باطل و تصور بیهوده و بی معنی است . (یادداشت مؤلف ). اندیشه ٔ چیزی که ممکن الحصول نباشد. (آنندراج ).- <sp
طمع خاملغتنامه دهخداطمع خام . [ طَ م َ ع ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تمنای امری که ممکن نباشد. (غیاث ). کنایه از توقع داشتن بچیزی است که ممکن الحصول نباشد. (برهان ). هوس بی حاصل و تمنای امری که ممکن نباشد. (آنندراج ) : عکس روی تو چو در آینه ٔ جام افتادعارف از خنده
بختیارلغتنامه دهخدابختیار. [ ب َ ] (اِخ ) سمنانی ، خواجه نظام الدین . از اهالی ولایت سمنان بود... در ایام دولت ... سلطان حسین میرزا در امر وزارت دخل نموده متعهد جهات غایبی گشته قبول کرد که مبلغ سه هزار تومان از این ممر واصل دیوان گرداند، و چون نصف آن مبلغ ممکن الحصول نبود به اندک زمانی مهم خواج
ممکنلغتنامه دهخداممکن . [ م ُ ک ِ ] (ع ص ) چیزی که صلاحیت ظهور و بروز داشته باشد. شایان . ضد محال . دست دهنده و پیداشونده . (ناظم الاطباء). دست دهنده . (دهار) (غیاث اللغات ). پیداشونده . (غیاث اللغات ). امکان یابنده . میسرشدنی . محتمل . دست داده . مقدور : چون خوارزمشاه
ممکنلغتنامه دهخداممکن . [ م ُ م َک ْ ک َ ] (ع ص ) برقرار و پابرجا و ثابت و قایم . (ناظم الاطباء). قایم و پابرجا کرده شده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : تو که بونصری باید که اندیشه ٔ کار من بداری همچنانکه داشتی با آنکه تو هم ممکن نخواهی بودن در شغل خویشتن . (تاریخ بیهقی
ممکنلغتنامه دهخداممکن .[ م ُ م َک ْ ک ِ ] (ع ص ) قایم و پابرجا کننده کسی را. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || صاحب تمکین .
ممکنلغتنامه دهخداممکن . [ م ُ ک ِ ] (ع ص ) چیزی که صلاحیت ظهور و بروز داشته باشد. شایان . ضد محال . دست دهنده و پیداشونده . (ناظم الاطباء). دست دهنده . (دهار) (غیاث اللغات ). پیداشونده . (غیاث اللغات ). امکان یابنده . میسرشدنی . محتمل . دست داده . مقدور : چون خوارزمشاه
ممکنلغتنامه دهخداممکن . [ م ُ م َک ْ ک َ ] (ع ص ) برقرار و پابرجا و ثابت و قایم . (ناظم الاطباء). قایم و پابرجا کرده شده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : تو که بونصری باید که اندیشه ٔ کار من بداری همچنانکه داشتی با آنکه تو هم ممکن نخواهی بودن در شغل خویشتن . (تاریخ بیهقی
ممکنلغتنامه دهخداممکن .[ م ُ م َک ْ ک ِ ] (ع ص ) قایم و پابرجا کننده کسی را. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || صاحب تمکین .