مناتحلغتنامه دهخدامناتح . [ م َ ت ِ ] (ع اِ) مناتح العرق ؛ جایهای برآمدن عرق . (منتهی الارب ) (از آنندراج ).ج ِ مَنْتِح به معنی محل خروج عرق از پوست : نتح العرق من مناتحه ؛ ای رشح من مراشحه . (از اقرب الموارد).
مئناثةلغتنامه دهخدامئناثة. [ م ِءْ ث َ ] (ع ص ) شمشیر کند. (منتهی الارب ). سیف مئناثة؛ شمشیر کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مناطاةلغتنامه دهخدامناطاة. [ م ُ ] (ع مص ) با یکدیگر کاویدن . (مجمل اللغة). با یکدیگر نزاع کردن و ستم نمودن . || دو زن روباروی نشسته گروهه ٔ رشته پیش یکدیگر انداختن تا بافند جامه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مناطحهلغتنامه دهخدامناطحه . [ م ُ طَ/ طِ ح َ / ح ِ ] (از ع ، اِمص ) مناطحة. به یکدیگر شاخ زدن ، مجازاً زد و خورد. مدافعه : این پادشاه که دایم عمر باد، در ایام مناطحه ٔ ایشان پای در دامن وقار کشید. (ترجمه
مناطحةلغتنامه دهخدامناطحة. [ م ُ طَ ح َ ] (ع مص ) با یکدیگر سرو زدن . (المصادر زوزنی ). شاخ زدن گاو و جز آن . نِطاح . (از اقرب الموارد). رجوع به مناطحه شود. || به جنگ انداختن قچقار را. (از ناظم الاطباء).
منتحلغتنامه دهخدامنتح . [ م َ ت ِ ] (ع اِ) محل خروج عرق از پوست .ج ، مناتح . (از اقرب الموارد). رجوع به مناتح شود.