مناحرلغتنامه دهخدامناحر. [ م َ ح ِ ] (ع اِ) ج ِ مَنحَر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (اقرب الموارد). رجوع به منحر شود.
مناچهرلغتنامه دهخدامناچهر. [ م َ چ ِ ] (ص ) گشاده روی . (ناظم الاطباء) (از فهرست ولف ) : می روشن آورد و پرمایه جام مناچهر دادش منوچهرنام .فردوسی .
منوهرلغتنامه دهخدامنوهر. [ م ُ هََ ] (اِخ ) نام نقاشی از هند. (آنندراج ) : به صنعت گرچه او می بود قادریقین نام منوهر بود ماهر.محسن تأثیر (از آنندراج ).
منوچهرلغتنامه دهخدامنوچهر. [ م َ چ ِ ] (اِخ ) ابن فریبرز، از امرای شروانشاهیان است که در اوائل قرن ششم هجری قمری بعد از فریبرز به سلطنت رسید. رجوع به تاریخ ادبیات ایران صفا ج 2 ص 43 و دائرة المعارف فارسی ج <span class="hl" dir=
منحورلغتنامه دهخدامنحور. [ م ُ ] (ع اِ) پیش سینه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بالای سینه . ج ، مناحیر. (از اقرب الموارد).