منادملغتنامه دهخدامنادم . [ م ُ دِ ] (ع ص ) حریف شراب . || همنشین بزرگان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ندیم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : پس شاه ... گفت : اگر چه «یهه » ندیمی قدیم و منادمی ملازم و مناجیی منجی و کافیی به همه ٔ خیرات مکافی باشد. (مرزبان نا
مندملغتنامه دهخدامندم . [ م َ دَ ] (ع اِمص ) پشیمانی . مندمة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ندامت . (اقرب الموارد). || (اِ) موضع پشیمانی . (ناظم الاطباء).
منضملغتنامه دهخدامنضم . [ م ُ ض َم م ] (ع ص ) پیوسته شونده و آمیخته شونده و فراهم آینده به چیزی . (آنندراج ). ضمیمه شده و افزوده شده و پیوسته شده و ملحق گشته و درج شده و در میان نهاده شده و آمیخته شده و فراهم آمده . (ناظم الاطباء). باهم آمده . فراهم آمده . افزوده . (یادداشت مرحوم دهخدا) <span
منادمتلغتنامه دهخدامنادمت . [ م ُ دَ / دِ م َ ] (از ع ، اِمص ) هم نشینی . (غیاث ). ندیمی و همنشینی و هم سفرگی . (ناظم الاطباء). ندیمی کردن . همدمی . هم پیالگی . حریفی شراب . منادمة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : او گفت : در مجلس سلطان در
منادمةلغتنامه دهخدامنادمة. [ م ُ دَ م َ ] (ع مص ) با کسی ندیم کردن . (المصادر زوزنی ). با همدیگر به مجلس شراب نشستن و همنشینی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نشانیدن کسی رادر مجلس شراب و همنشینی کردن با او. نِدام . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به منادمت شود.
امین الدین تبریزیلغتنامه دهخداامین الدین تبریزی . [ اَ نُدْ دی ن ِ ت َ ] (اِخ ) حاجی ... مشهور به حاجی دده . شاعر و عالم به حدیث و تفسیر بوده و امین و گاهی نوری تخلص میکرده است . قصاید متعدد درمدح امیر شیخ حسن نویان گفته و مدتی هم در بغداد منادم سلطان اویس بوده و در سال 758</spa
حریفلغتنامه دهخداحریف . [ ح َ ] (ع ص ، اِ) هم پیشه . همکار. هم حرفت . ج ، حُرَفاء : دشمنند این ذهن و فطنت را حریفان حسدمنکرند این سحر و معجز را رفیقان ریا. خاقانی .با حریفان درد مهره ٔ مهربر بساط قلندر اندازیم . <p class="a
طاهرلغتنامه دهخداطاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن فضل . برادرزاده ٔ ابوعلی (احمدبن محمدبن المظفربن محتاج ) ابوالمظفر طاهربن الفضل بن محمدبن المظفربن محتاج والی چغانیان بودو در سنه ٔ 377 وفات یافت و ترجمه ٔ حالش در لباب الالباب مذکور است (ج
منادمتلغتنامه دهخدامنادمت . [ م ُ دَ / دِ م َ ] (از ع ، اِمص ) هم نشینی . (غیاث ). ندیمی و همنشینی و هم سفرگی . (ناظم الاطباء). ندیمی کردن . همدمی . هم پیالگی . حریفی شراب . منادمة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : او گفت : در مجلس سلطان در
منادمةلغتنامه دهخدامنادمة. [ م ُ دَ م َ ] (ع مص ) با کسی ندیم کردن . (المصادر زوزنی ). با همدیگر به مجلس شراب نشستن و همنشینی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نشانیدن کسی رادر مجلس شراب و همنشینی کردن با او. نِدام . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به منادمت شود.