منبکلغتنامه دهخدامنبک . [ مِم ْ ب َ ] (اِ) گیاهی را گویند که از آن جاروب سازند. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء).به این صورت در کتب طب یافته نشد. ظاهراً مصحف «منبل » است . در رشیدی آمده : «منبل دار و بالفتح نام گیاهی است که بجهت به شدن جراحتها و زخمهای تازه به کار برند. مولوی گوید: «دارو
منبقلغتنامه دهخدامنبق . [ م ُ ن َب ْ ب َ / ب ِ ] (ع ص ) هموار و آراسته از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || رسته ٔ آراسته از خرما و درخت و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رسته ٔ آراسته از خرمابنان و جز آن . (ناظم الاطباء) (از اقرب المو
منبعقلغتنامه دهخدامنبعق .[ مُم ْ ب َ ع ِ ] (ع ص ) باران سخت فروریزنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ابر بسیارباران . (ناظم الاطباء). || زیاده گویی کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پرحرف . پرگو. (از ناظم الاطباء). || ناگاه به سخن درآینده . (آنندراج ) (
مینکلغتنامه دهخدامینک . [ ن َ ] (اِ) گیاهی که از آن جاروب میسازند. مِنْبَک . مَنَنْگ . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به منبک و مننگ شود.