منتظر شدنگویش اصفهانی تکیه ای: čam be râh boyan طاری: muntazer beboymun طامه ای: montazer boboɂan طرقی: muntazer beboymun کشه ای: muntazer beboymun نطنزی: montazer baboyan
منتظر شدنگویش خلخالاَسکِستانی: guša dâr biy.e دِروی: guša dâr bi.en شالی: guša dâr biy.an کَجَلی: guša dâr biy.an کَرنَقی: râpâ vəndard.an کَرینی: guša dâr biy.an کُلوری: guša dâr biy.an لِردی: montazər biy.an
منتظرلغتنامه دهخدامنتظر. [ م ُ ت َ ظَ ] (اِخ ) لقب امام دوازدهم شیعه ، محمد مهدی (ع ) است . مهدی موعود. مهدی منتظر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : نصرت اسلام و قهر کفر از آن سان کرده ام کآفرین گوید اگر بیند امام منتظر. ابن یمین (دیوان چ باست
منتظرلغتنامه دهخدامنتظر. [ م ُ ت َ ظَ ] (ع ص ) چشم داشته شده . مورد انتظار. کسی یا چیزی که چشم براه او باشند : این وعید در حق جهودان باقی است و منتظر. (کشف الاسرار ج 2 ص 525).هست از تو منتظر که نهی
منتظرلغتنامه دهخدامنتظر. [ م ُ ت َ ظِ ] (ع ص ) درنگ کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آنکه درنگ می کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || چشم دارنده . (دهار) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آنکه چشم می دارد و کسی که انتظار می کشد و چشم داشت دارد. (ناظم الاطباء). چشم براه
انتظردیکشنری عربی به فارسیمنتظر بودن , منتظر شدن , انتظار داشتن , ملا زم کسي بودن , در کمين (کسي) نشستن
منتظرلغتنامه دهخدامنتظر. [ م ُ ت َ ظَ ] (اِخ ) لقب امام دوازدهم شیعه ، محمد مهدی (ع ) است . مهدی موعود. مهدی منتظر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : نصرت اسلام و قهر کفر از آن سان کرده ام کآفرین گوید اگر بیند امام منتظر. ابن یمین (دیوان چ باست
منتظرلغتنامه دهخدامنتظر. [ م ُ ت َ ظَ ] (ع ص ) چشم داشته شده . مورد انتظار. کسی یا چیزی که چشم براه او باشند : این وعید در حق جهودان باقی است و منتظر. (کشف الاسرار ج 2 ص 525).هست از تو منتظر که نهی
منتظرلغتنامه دهخدامنتظر. [ م ُ ت َ ظِ ] (ع ص ) درنگ کننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آنکه درنگ می کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || چشم دارنده . (دهار) (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آنکه چشم می دارد و کسی که انتظار می کشد و چشم داشت دارد. (ناظم الاطباء). چشم براه
منتظرلغتنامه دهخدامنتظر. [ م ُ ت َ ظَ ] (اِخ ) لقب امام دوازدهم شیعه ، محمد مهدی (ع ) است . مهدی موعود. مهدی منتظر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : نصرت اسلام و قهر کفر از آن سان کرده ام کآفرین گوید اگر بیند امام منتظر. ابن یمین (دیوان چ باست
منتظرلغتنامه دهخدامنتظر. [ م ُ ت َ ظَ ] (ع ص ) چشم داشته شده . مورد انتظار. کسی یا چیزی که چشم براه او باشند : این وعید در حق جهودان باقی است و منتظر. (کشف الاسرار ج 2 ص 525).هست از تو منتظر که نهی
نامنتظرلغتنامه دهخدانامنتظر. [ م ُ ت َ ظِ ] (ص مرکب ) آنکه منتظر نیست . که انتظار چیزی را ندارد. مقابل منتظر.
امام منتظرلغتنامه دهخداامام منتظر. [ اِ م ِ م ُ ت َ ظَ ] (اِخ ) محمدبن حسن عسکری امام دوازدهم شیعه ٔ امامیه ٔ اثناعشری را گویند. رجوع به محمد... و مهدی شود.