ایدئولوژیفرهنگ فارسی معین(دِ ئُ لُ) [ فر. ] (اِ.) انواع و اقسام سیستم های فکری و فلسفی و منجمله مذهب که به نو عی در تعیین خط مشی ، عمل یا موضع گیری معتقدان به آن ها در مسایل سیاسی - اجتماعی مؤثر باشد.
گرگاسلغتنامه دهخداگرگاس . [ گ ُ ] (اِ) گیاهی است که در گندم زار روید و دانه های آن گرد و سیاه و تلخ است . هرگاه در گندم داخل و آسیا شود نان را نهایت تلخ کند. این گیاه در بعض شهرهای ایران منجمله گلپایگان به نام فوق خوانده میشود. برهان کرکاس ضبط کرده است . تلخه . زوان .
سمرقندیلغتنامه دهخداسمرقندی . [ س َ م َ ق َ ](اِخ ) نجیب الدین ابوحامد محمدبن علی بن عمر السمرقندی . طبیبی فاضل بود. او راست : کتب و تصانیف متعدد منجمله کتاب اغذیة و کتاب الالباب و العلامات در طب وی بسال 916 هَ . ق . درگذشته است . (از معجم المطبوعات ).
ژدرزیلغتنامه دهخداژدرزی . [ ژِ رُ ] (اِخ ) نام ناحیتی از ایران باستان میان فارس و بلوچستان که امروز مکران نامیده میشود. آمین مارسلن اغلب ولایاتی را که بروزگار وی تحت حکمرانی بیدخش ها و پادشاهان جزء و ساتراپ ها اداره میشد نام برده است و منجمله ژدرُزی را از ایالات ایران شمرده است . (ترجمه ٔ ایرا
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی بن ابراهیم قمی پسر صاحب تفسیر مشهور بتفسیر علی بن ابراهیم . و شیخ صدوق ابوجعفر محمدبن ابی الحسن مشهور به ابن بابویه کتاب الفقیه را از عده ای از افاضل منجمله صاحب ترجمه روایت دارد. (روضات الجنات ص 559).