منحةلغتنامه دهخدامنحة. [ م ِ ح َ ] (ع اِ) دهش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عطا و دهش . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : اما بعد، احسن اﷲ حفظک و حیاطتک و امتع امیرالمؤمنین بک و بالنعمة الجسیمة و المنحة الجلیلة و الموهبة النفیسة فیک . (تاریخ بیهقی چ فیاض ص <span class
منحةدیکشنری عربی به فارسیبخشش , اعطاء , اهداء , عطا , امتياز , اجازه واگذاري رسمي , کمک هزينه تحصيلي , دادن , بخشيدن , اعطا کردن , تصديق کردن , مسلم گرفتن , موافقت کردن , پاداش , انعام , التفات , سپاسگزاري , رايگاني , نوبت بازي , اعانه
منعةلغتنامه دهخدامنعة. [ م َ ن َ ع َ / م َ ع َ] (ع اِ) عِزّ. (اقرب الموارد). قوتی که شخص دفع می کند بدان کسی که وی را اراده نماید. (ناظم الاطباء): هو فی عز و منعة؛ او در ارجمندی است و با خود حمایت کنندگان و پشتی دهندگان دارد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
منهیهلغتنامه دهخدامنهیه . [ م َ هی ی َ / ی ِ ] (از ع ، ص ) چیزهای نهی کرده شده و منع کرده شده . (ناظم الاطباء). نهیة. تأنیث منهی . (یادداشت مرحوم دهخدا).
منهیةلغتنامه دهخدامنهیة. [ م َ هی ی َ ] (ع ص ) مؤنث منهی . ج ، مناهی . (ناظم الاطباء). رجوع به مدخل بعد شود.
منیحةلغتنامه دهخدامنیحة. [ م َ ح َ ] (ع ص ) ستور که پشم و شیر و بچه اش انعام کنند. (منتهی الارب ). گوسپند و یا شتری که به کسی انعام کنند که پشم و شیرو بچه ٔ آن مال وی باشد و خود آن ستور مال صاحبش بود. ج ، منائح . (ناظم الاطباء). اشتر که بدهند تا از شیرو پشم وی منفعت گیرند. (مهذب الأسماء) (از
منعةلغتنامه دهخدامنعة. [ م َ ع َ ] (ع ص ) قوس منعة؛ کمانی که کشیدن آن دشوار باشد. (از اقرب الموارد).