منحنیلغتنامه دهخدامنحنی . [ م ُ ح َ ] (ع ص ) خمیده . (غیاث ) (آنندراج ). کج و خمیده . (ناظم الاطباء). خم . بخم . خمیده . منعطف . (یادداشت مرحوم دهخدا) : تا در عمل هندسه نگرددخطی که بود منحنی موازی . مسعودسعد.گرداند او به دست شب و رو
منحنیلغتنامه دهخدامنحنی . [ م ُ ح َ ] (ع ص ) خمیده . (غیاث ) (آنندراج ). کج و خمیده . (ناظم الاطباء). خم . بخم . خمیده . منعطف . (یادداشت مرحوم دهخدا) : تا در عمل هندسه نگرددخطی که بود منحنی موازی . مسعودسعد.گرداند او به دست شب و رو
curvesدیکشنری انگلیسی به فارسیمنحنی ها، منحنی، خم، پیچ، خمیدگی، خط منحنی، چیز کج، خط خمیده انحناء، منحنی خوراندن، خم کردن
curveدیکشنری انگلیسی به فارسیمنحنی، خم، پیچ، خمیدگی، خط منحنی، چیز کج، خط خمیده انحناء، منحنی خوراندن، خم کردن