منزویلغتنامه دهخدامنزوی . [ م ُ زَ ] (ع ص ) به یک سو شونده از خلق و گوشه نشین . (غیاث )(آنندراج ). دورشونده و در زاویه ٔ خانه قرارگرفته و گوشه نشین و گوشه گیر و یک سوشده از مردمان و منفرد و مجرد و تارک دنیا. (ناظم الاطباء). آنکه از مردم کناره گیرد و گوشه ای نشیند. عزلت نشین . معتزل <span class
منزوءلغتنامه دهخدامنزوء. [ م َ ] (ع ص ) هو منزوء به ؛ او حریص است بر آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
منزویدیکشنری فارسی به انگلیسیcloistered, close , Godforsaken, lone, out-of-the-way, secluded, unsociable, sequestered
منزویلغتنامه دهخدامنزوی . [ م ُ زَ ] (ع ص ) به یک سو شونده از خلق و گوشه نشین . (غیاث )(آنندراج ). دورشونده و در زاویه ٔ خانه قرارگرفته و گوشه نشین و گوشه گیر و یک سوشده از مردمان و منفرد و مجرد و تارک دنیا. (ناظم الاطباء). آنکه از مردم کناره گیرد و گوشه ای نشیند. عزلت نشین . معتزل <span class
منزویدیکشنری فارسی به انگلیسیcloistered, close , Godforsaken, lone, out-of-the-way, secluded, unsociable, sequestered
منزویلغتنامه دهخدامنزوی . [ م ُ زَ ] (ع ص ) به یک سو شونده از خلق و گوشه نشین . (غیاث )(آنندراج ). دورشونده و در زاویه ٔ خانه قرارگرفته و گوشه نشین و گوشه گیر و یک سوشده از مردمان و منفرد و مجرد و تارک دنیا. (ناظم الاطباء). آنکه از مردم کناره گیرد و گوشه ای نشیند. عزلت نشین . معتزل <span class
منزویدیکشنری فارسی به انگلیسیcloistered, close , Godforsaken, lone, out-of-the-way, secluded, unsociable, sequestered