منسفةلغتنامه دهخدامنسفة. [م ِ س َ ف َ ] (ع اِ) آلت برکندن بنا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || چک و آن چوبی باشد پنج شاخه که خرمن کوفته را بدان می گردانند و آلت علف افکندن و چیزی است که خرمن کوفته را بدان بر باد دهند. (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به مِنسَف شود. || غر
منشفةلغتنامه دهخدامنشفة. [ م ِ ش َ ف َ ] (ع اِ) دستمال . حوله . ج ، مناشف . (از اقرب الموارد). رجوع به مِنشَف شود.
منصفةلغتنامه دهخدامنصفة. [ م ِ / م َ ص َ ف َ ] (ع ص ، اِ) زن خدمتکار. ج ، مناصف . (ناظم الاطباء). مؤنث منصف . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به منصف شود.
یواشنلغتنامه دهخدایواشن . [ ی َ ش ِ ] (اِ) کلمه ٔ فارسی است . منسفه . جون . و آن پنجه ای است که بدان خرمن باد دهند. (یادداشت مؤلف ). درلهجه ٔ امروز آذربایجان شانه (یا شنه ) گویند. هید.
جونلغتنامه دهخداجون . [ ج َ وَ ] (اِ) چوبی باشد که در زیر آن غلطکها نصب کنند و بر گردن گاو بندند و بر بالای غله ای که از کاه جدا نشده باشد بگردانند تا غله از کاه جدا شود. (برهان ) . || یواشن . منسفه ، آن پنجه ایست که بدان خرمن باد دهند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).