منشعب شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت شعب شدن، جدا شدن، شاخهشاخه شدن، پخش شدن، واگرویدن، ازهم دور شدن، پراکندن متفرق شدن، منحرف شدن منتشرشدن، تشعشع کردن ضعیف شدن
ramifiesدیکشنری انگلیسی به فارسیرفع می شود، منشعب شدن، منشعب کردن، شاخهشاخه شدن، شاخه دادن، شاخه بستن
ramifyingدیکشنری انگلیسی به فارسیتکه تکه کردن، منشعب شدن، منشعب کردن، شاخهشاخه شدن، شاخه دادن، شاخه بستن