منسوبلغتنامه دهخدامنسوب . [ م َ ] (ع ص ) دارای نسبت و دارای علاقه و دارای پیوستگی و متعلق و مرتبط و متصل و ملحق شده و مخصوص شده . (ناظم الاطباء). نسبت داده . بسته . بازبسته . وابسته . (یادداشت مرحوم دهخدا) : ایا به صورت و سیرت چو آن کجا کردندبرادرانش منسوب ذنب خ
منصوبلغتنامه دهخدامنصوب . [ م َ ] (ع ص ) بر پای کرده شده . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بر پای کرده و افراخته و بلندشده و نصب شده و نشانده شده . ج ، مناصیب . (ناظم الاطباء). برپاداشته . ایستادانیده . افراشته . برافراخته . (یادداشت مرحوم دهخدا) : آن تاج سر ملت والا
منصوبلغتنامه دهخدامنصوب . [ م َ ] (ع ص ) بر پای کرده شده . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بر پای کرده و افراخته و بلندشده و نصب شده و نشانده شده . ج ، مناصیب . (ناظم الاطباء). برپاداشته . ایستادانیده . افراشته . برافراخته . (یادداشت مرحوم دهخدا) : آن تاج سر ملت والا
منصوبلغتنامه دهخدامنصوب . [ م َ ] (ع ص ) بر پای کرده شده . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بر پای کرده و افراخته و بلندشده و نصب شده و نشانده شده . ج ، مناصیب . (ناظم الاطباء). برپاداشته . ایستادانیده . افراشته . برافراخته . (یادداشت مرحوم دهخدا) : آن تاج سر ملت والا