منتقیلغتنامه دهخدامنتقی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) آنکه برمی گزیند. || آنکه مغز از استخوان برمی آورد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). رجوع به انتقاء شود.
منتقیلغتنامه دهخدامنتقی . [ م ُ ت َ قا ] (ع ص ) برگزیده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به انتقاء شود.
منتکیلغتنامه دهخدامنتکی ٔ. [ م ُ ت َ ک ِءْ ] (ع ص ) دریافت کننده ٔ حق خود. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
منطقیلغتنامه دهخدامنطقی . [ م َ طِ ] (ص نسبی ) منسوب به علم منطق . (ناظم الاطباء). مربوط به علم منطق . مستدل . با استدلال . بر اساس برهان و دلیل : خردمندان را بنماییم به برهانهای عقلی و به حجتهای منطقی که آمدن مردم از کجاست . (زادالمسافرین ناصرخسرو چ برلین ص <span class
منطقیلغتنامه دهخدامنطقی . [م َ طِ ] (اِخ ) تخلص قاضی میرحسین بن معین الدین میبدی . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به حسین میبدی شود.
منطقیاتلغتنامه دهخدامنطقیات . [ م َ طِ قی یا ] (از ع اِ) مسائل منطقی . (ناظم الاطباء). رجوع به منطق شود.
منطقیونلغتنامه دهخدامنطقیون . [ م َ طِ قی یو ] (ع ص ، اِ) ج ِ منطقی . رجوع به منطقی (معنی سوم ) شود.
منطقیهلغتنامه دهخدامنطقیه . [ م َ طِ قی ی َ ] (ع ص نسبی ) تأنیث منطقی : قیاسات منطقیه . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به منطقی (معنی اول ) شود.
منطقیینلغتنامه دهخدامنطقیین . [ م َ طِ قی یی ] (ع ص ، اِ) ج ِ منطقی . رجوع به منطقی (معنی سوم ) شود.
منطقیلغتنامه دهخدامنطقی . [ م َ طِ ] (ص نسبی ) منسوب به علم منطق . (ناظم الاطباء). مربوط به علم منطق . مستدل . با استدلال . بر اساس برهان و دلیل : خردمندان را بنماییم به برهانهای عقلی و به حجتهای منطقی که آمدن مردم از کجاست . (زادالمسافرین ناصرخسرو چ برلین ص <span class