منقوطةلغتنامه دهخدامنقوطة. [ م َ طَ ] (ع ص ) تأنیث منقوط. نقطه دار. معجمه . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به منقوط شود.- حروف منقوطه ؛ حرفها که نقطه دارند، چون خاء و زاء و غیره . مقابل مهمله حرفها که نقطه ندارند مانند حاء و راء. (یادداشت مرحوم دهخدا).
حروف منقوطهلغتنامه دهخداحروف منقوطه . [ ح ُ ف ِ م َ طَ / طِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به حرف معجم شود.
چهار منقوطهلغتنامه دهخداچهار منقوطه . [ چ َ / چ ِ م َ طَ / طِ ] (اِ مرکب ) کنایه ازفلک کرسی باشد که فلک البروج است به اعتبار چهار نقطه ٔ مشرق و مغرب و شمال و جنوب . (برهان ) (آنندراج ).
حروف منقوطهلغتنامه دهخداحروف منقوطه . [ ح ُ ف ِ م َ طَ / طِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به حرف معجم شود.
حرف منقوطلغتنامه دهخداحرف منقوط. [ ح َ ف ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرف نقطه دار. رجوع به حروف منقوطه و حرف معجم شود.
آذرمیدختفرهنگ نامها(تلفظ: āzar midoxt) گونه غلط آزرمیدخت ، ← آزرمیدخت . (دکتر معین در ذیل واژهی آزرمیدخت آورده است 'آذرمیدخت ' با ذال منقوطه [ذ] غلط است) .