منهالغتنامه دهخدامنها. [ م ِ ] (ع حرف جر + ضمیر) مأخوذ از تازی ، به معنی از آن ، که در تفریق حساب استعمال می کنند. یعنی موضوع شده از آن و تفریق شده از آن . (ناظم الاطباء).- منها ساختن ؛ منها کردن . مفروق را از مفروق منه بیرون کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به ترکیب
منهافرهنگ فارسی عمید۱. (ریاضی) تفریق.۲. (ریاضی) علامت تفریق.۳. (حرف اضافه + ضمیر) [قدیمی] از او؛ از آن.
منهافرهنگ فارسی معین(مِ) [ ع . ] 1 - (حر اض .+ ضم ) از آن (مونث یا جمع ). 2 - (اِ.) تفریق ، کاهش (ریاضی ).
شیداییmaniaواژههای مصوب فرهنگستانحالتی خُلقی با مشخصههای نشاطزدگی و سراسیمگی و بیشفعالی و افزایش میل جنسی و پرش افکار (flight of ideas)
منعاءلغتنامه دهخدامنعاء. [ م ُ ن َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ منیع. (یادداشت مرحوم دهخدا) (اقرب الموارد). رجوع به منیع شود.
منهاءلغتنامه دهخدامنهاء. [ م َ هََ ءْ ](ع ص ) (از «ن هَ ء») گوشت نیم پخته . (منتهی الارب ) (آنندراج ): لحم منهاء؛ گوشت نیم پخته . (ناظم الاطباء).
منهاللغتنامه دهخدامنهال . [ م ُ ] (ع ص ) فروریخته از خاک و ریگ و جز آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ریخته شده به روی پیمانه . (ناظم الاطباء).
منهاءلغتنامه دهخدامنهاء. [ م َ هََ ءْ ](ع ص ) (از «ن هَ ء») گوشت نیم پخته . (منتهی الارب ) (آنندراج ): لحم منهاء؛ گوشت نیم پخته . (ناظم الاطباء).
منهاجلغتنامه دهخدامنهاج . [ م ِ ] (ع اِ) به معنی منهج . (منتهی الارب ). راه روشن . (ترجمان القرآن ). راه گشاده . (آنندراج ). راه راست و گشاده . (غیاث ). راه فراخ . ج ، مناهیج . (مهذب الأسماء). راه روشن و پیدا. (دهار). راه پیدا و گشاده . ج ، مناهیج .(ناظم الاطباء). طریق واضح . (اقرب الموارد).
منهاضلغتنامه دهخدامنهاض . [ م ُ ] (ع ص ) استخوان شکسته بعد گرفتگی . (منتهی الارب ). استخوان شکسته ٔ جبیره کرده که از سر نو آن را بشکنند. (ناظم الاطباء).
منهاعلغتنامه دهخدامنهاع . [ م ُ ] (ع ص ) شتابنده به سوی بدی . (منتهی الارب ) (از شرح قاموس ص 645) (از محیطالمحیط). مایل و راغب به بدی و شرارت و عجول در بدی . (ناظم الاطباء).
نیم خانجیلغتنامه دهخدانیم خانجی . [ ن َ ] (ص نسبی ) شاید تصحیف نیم خایجی معرب نیم خایگی باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و من الاشکال ما یسمی البیضی و منها الهلال و منها المخروط الصنوبری و منها الاهلیلجی و منها نیم خانجی مثل هذان و منها الطبع. (رسایل اخوان الصفا از یاددا
منهاللغتنامه دهخدامنهال . [ م ُ ] (ع ص ) فروریخته از خاک و ریگ و جز آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ریخته شده به روی پیمانه . (ناظم الاطباء).
منهاءلغتنامه دهخدامنهاء. [ م َ هََ ءْ ](ع ص ) (از «ن هَ ء») گوشت نیم پخته . (منتهی الارب ) (آنندراج ): لحم منهاء؛ گوشت نیم پخته . (ناظم الاطباء).
منهاجلغتنامه دهخدامنهاج . [ م ِ ] (ع اِ) به معنی منهج . (منتهی الارب ). راه روشن . (ترجمان القرآن ). راه گشاده . (آنندراج ). راه راست و گشاده . (غیاث ). راه فراخ . ج ، مناهیج . (مهذب الأسماء). راه روشن و پیدا. (دهار). راه پیدا و گشاده . ج ، مناهیج .(ناظم الاطباء). طریق واضح . (اقرب الموارد).
منهاج الدین عثمانلغتنامه دهخدامنهاج الدین عثمان . [ م ِ جُدْ دی ع ُ ] (اِخ ) ابن سراج الدین جوزجانی ، مؤلف تاریخ طبقات ناصری که به منهاج السراج شهرت یافته است . در سال 589 هَ . ق . متولد و در خدمت ملوک غور و غرشستان میزیسته است . وی مردی فاضل و دانا و در علوم دین و حدیث
منهاضلغتنامه دهخدامنهاض . [ م ُ ] (ع ص ) استخوان شکسته بعد گرفتگی . (منتهی الارب ). استخوان شکسته ٔ جبیره کرده که از سر نو آن را بشکنند. (ناظم الاطباء).