منگولهلغتنامه دهخدامنگوله . [ م َ ل َ / ل ِ ] (اِ) گل گونه ای که از کرک ابریشم و بیشتر گرد سازند و برسر ریشه های جامه دان و جز آن آویزند زینت را. منگله .چون کاکلی از ابریشم و جز آن که بر کلاه یا پایین جامه و اطراف پرده دوزند. ذؤابة. کلاله . ذبذبة. عثکولة. شراب
منولةلغتنامه دهخدامنولة. [ م َ ل َ ] (اِخ ) مادر حیی است . (منتهی الارب ). مادر گروهی از تازیان . (ناظم الاطباء). مادر حیی است از عرب . (از اقرب الموارد).
منگولهفرهنگ فارسی عمیدآویز نخی یا ابریشمی که به شکل رشته و گلوله درست میکنند و به کلاه یا جامه یا چیز دیگر آویزان میکنند.
منگولهلغتنامه دهخدامنگوله . [ م َ ل َ / ل ِ ] (اِ) گل گونه ای که از کرک ابریشم و بیشتر گرد سازند و برسر ریشه های جامه دان و جز آن آویزند زینت را. منگله .چون کاکلی از ابریشم و جز آن که بر کلاه یا پایین جامه و اطراف پرده دوزند. ذؤابة. کلاله . ذبذبة. عثکولة. شراب
منگولهفرهنگ فارسی عمیدآویز نخی یا ابریشمی که به شکل رشته و گلوله درست میکنند و به کلاه یا جامه یا چیز دیگر آویزان میکنند.
منگولهفرهنگ فارسی معین(مَ لِ) (اِ.) آویز، آویزی که به شکل رشته و گلوله درست می کنند و به کلاه یا جامه یا هر چیز دیگر آویزان می کنند.
منگولهلغتنامه دهخدامنگوله . [ م َ ل َ / ل ِ ] (اِ) گل گونه ای که از کرک ابریشم و بیشتر گرد سازند و برسر ریشه های جامه دان و جز آن آویزند زینت را. منگله .چون کاکلی از ابریشم و جز آن که بر کلاه یا پایین جامه و اطراف پرده دوزند. ذؤابة. کلاله . ذبذبة. عثکولة. شراب
منگولهفرهنگ فارسی عمیدآویز نخی یا ابریشمی که به شکل رشته و گلوله درست میکنند و به کلاه یا جامه یا چیز دیگر آویزان میکنند.
منگولهفرهنگ فارسی معین(مَ لِ) (اِ.) آویز، آویزی که به شکل رشته و گلوله درست می کنند و به کلاه یا جامه یا هر چیز دیگر آویزان می کنند.