لغتنامه دهخدا
معاری . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مَعری ̍. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || فرشها و گستردنیها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنچه دیده شود مانند رخسار و دستها و پاها. (از اقرب الموارد): ما احسن معاری هذه المراءة؛ چه نیکوست دست و پای و روی و رخسا