مهتابیلغتنامه دهخدامهتابی . [ م َ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) منسوب به تابش و پرتو ماه . (ناظم الاطباء). به رنگ مهتاب . بی رنگ . کم رنگ . || چیزی به مهتاب رسیده چنانکه کتان مهتابی یعنی کتان مهتاب رسیده ، ای کتان شق گردیده . || رنگ شکسته . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). زرد کمرنگ شبیه به مهتاب . || عمارتی
مهتابیفرهنگ فارسی عمید۱. روشن (از نور ماه).۲. (اسم، صفت) نوعی لامپ استوانهای؛ لامپ فلورسنت.۳. (اسم) ایوان جلو عمارت.
مهتابیلغتنامه دهخدامهتابی . [ م َ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) منسوب به تابش و پرتو ماه . (ناظم الاطباء). به رنگ مهتاب . بی رنگ . کم رنگ . || چیزی به مهتاب رسیده چنانکه کتان مهتابی یعنی کتان مهتاب رسیده ، ای کتان شق گردیده . || رنگ شکسته . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). زرد کمرنگ شبیه به مهتاب . || عمارتی
مهتابیفرهنگ فارسی عمید۱. روشن (از نور ماه).۲. (اسم، صفت) نوعی لامپ استوانهای؛ لامپ فلورسنت.۳. (اسم) ایوان جلو عمارت.
رنگ مهتابیلغتنامه دهخدارنگ مهتابی . [ رَ گ ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رنگ سفیدمایل به زردی مثل مهتاب . (از آنندراج ) : خم باده گر می خورد آن نگاربود رنگ مهتابیش برقرار.طغرا (از آنندراج ).
مهتابیلغتنامه دهخدامهتابی . [ م َ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) منسوب به تابش و پرتو ماه . (ناظم الاطباء). به رنگ مهتاب . بی رنگ . کم رنگ . || چیزی به مهتاب رسیده چنانکه کتان مهتابی یعنی کتان مهتاب رسیده ، ای کتان شق گردیده . || رنگ شکسته . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). زرد کمرنگ شبیه به مهتاب . || عمارتی
کاسه ٔ مهتابیلغتنامه دهخداکاسه ٔ مهتابی . [ س َ / س ِ ی ِ م َ ] (اِ مرکب ) لنتر. آئینه ای بوده که از بالای برج میدان جنگ را روشن میکرده . (مجمل التواریخ گلستانه ص 215) : کاسه های مهتابی در جمیع بروج روشن نموده
مهتابیفرهنگ فارسی عمید۱. روشن (از نور ماه).۲. (اسم، صفت) نوعی لامپ استوانهای؛ لامپ فلورسنت.۳. (اسم) ایوان جلو عمارت.