خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مهد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مهد
/mahd/
معنی
۱. گهواره.
۲. مهدکودک.
۳. [قدیمی] کجاوه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. گاهواره، گهواره، مهاد
۲. کجاوه، محمل
۳. چوبک
دیکشنری
cradle
-
جستوجوی دقیق
-
مهد
واژگان مترادف و متضاد
۱. گاهواره، گهواره، مهاد ۲. کجاوه، محمل ۳. چوبک
-
مهد
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِ.) گهواره ، بستر.
-
مهد
لغتنامه دهخدا
مهد. [ م َ ] (اِ) به لغت شام نام بیخی است که آن را به فارسی چوبک اشنان خوانند و عرب راحةالاسد گوید. (برهان ) (آنندراج ).
-
مهد
لغتنامه دهخدا
مهد. [ م َ ] (ع اِ) گاهواره . (دهار) (مهذب الاسماء) (غیاث ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). منجک . (مهذب الاسماء). هر موضعی که برای طفل مهیا سازند. (غیاث اللغات ) : درمسجدند و ساخته چون مهد کودکان هم آب خانه در وی و هم جای خوابشان . خاقانی .دایه ٔ من عقل ...
-
مهد
لغتنامه دهخدا
مهد. [ م َ ] (ع مص ) گستردن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). گستردن فراشی را و پای گذاشتن بر آن . (از اقرب الموارد). گسترانیدن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). مَهَدَ الفراش َ مهداً؛ گسترد فراش را و پای گذاشت روی آن . (ناظم الاطباء). تمهید. || و...
-
مهد
لغتنامه دهخدا
مهد. [ م ِ هََ دد ] (ع ص ) پرحرف . پرگو. بسیارسخن . (ناظم الاطباء). مرد بسیارسخن . (منتهی الارب ).
-
مهد
لغتنامه دهخدا
مهد. [ م ُ ] (اِ) عسلج . سلعی . کف الاسد. عرطنیثا. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به عرطنیثا شود.
-
مهد
لغتنامه دهخدا
مهد. [ م ُ ] (ع اِ) زمین بلند. || زمین پست و هموار و نرم . (منتهی الارب ) (ازناظم الاطباء) (از آنندراج ). ج ، امهاد، مهدة. || ج ِ مهاد. (ناظم الاطباء). رجوع به مهاد شود.
-
مهد
لغتنامه دهخدا
مهد. [ م ُ هَُ ] (ع اِ) ج ِ مهاد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)
-
مهد
دیکشنری عربی به فارسی
گهواره , مهد , درگهواره قرار دادن , درچهارچوب ياکلا ف قرار دادن
-
مهد
دیکشنری عربی به فارسی
اسفالت کردن , سنگفرش کردن , صاف کردن , فرش کردن
-
مهد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مهود] mahd ۱. گهواره.۲. مهدکودک.۳. [قدیمی] کجاوه.
-
مهد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از هندی] (زیستشناسی) mahd گیاهی با شاخههای بلند و برگهای باریک که معمولاً در کشمیر میروید.
-
مهد
دیکشنری فارسی به عربی
ممرضة , مهد