مهراب آبادلغتنامه دهخدامهراب آباد. [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رومشکان بخش طرهان شهرستان خرم آباد. جلگه ای و معتدل . دارای 120 تن سکنه . شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
محرابلغتنامه دهخدامحراب . [ م ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ژاوه رود بخش دزاب شهرستان سنندج ، واقع در 43هزارگزی جنوب خاوری دزاب و 2هزارگزی تنگی سربا. دارای 500 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن
محرابلغتنامه دهخدامحراب . [ م ِ ] (ع ص ) محرب . (منتهی الارب ). مردی محراب ؛ مردی بسیار جنگ آور و دلیر. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مهرابلغتنامه دهخدامهراب . [ م ِ ] (اِخ ) نام پادشاه کابل ، جدمادری رستم ، بدین توضیح که دختر وی رودابه از سیندخت ، زن دستان زال بود و رستم از او بزاد : من از دخت مهراب گریان شدم چو بر آتش تیز بریان شدم . فردوسی .تو را بویه ٔ دخت مهر
مهرالغتنامه دهخدامهرا. [ م ِ ] (اِخ ) نام والی کابل است که رستم از دختر او تولد یافت . (برهان ) (جهانگیری ). اما صحیح کلمه مهراب است . رجوع به مهراب شود.
مهرابلغتنامه دهخدامهراب . [ م ِ ] (اِخ ) نام پادشاه کابل ، جدمادری رستم ، بدین توضیح که دختر وی رودابه از سیندخت ، زن دستان زال بود و رستم از او بزاد : من از دخت مهراب گریان شدم چو بر آتش تیز بریان شدم . فردوسی .تو را بویه ٔ دخت مهر
کابل خدایلغتنامه دهخداکابل خدای . [ ب ُ خ ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) پادشاه کابل : برون رفت مهراب کابل خدای سوی خیمه ٔ زال زابل خدای . فردوسی .به یک دست مهراب کابل خدای بیکدست گستهم جنگی بپای . فردوسی .چها
مهرابلغتنامه دهخدامهراب . [ م ِ ] (اِخ ) نام پادشاه کابل ، جدمادری رستم ، بدین توضیح که دختر وی رودابه از سیندخت ، زن دستان زال بود و رستم از او بزاد : من از دخت مهراب گریان شدم چو بر آتش تیز بریان شدم . فردوسی .تو را بویه ٔ دخت مهر
مهرابفرهنگ نامها(تلفظ: mehrāb) دارندهی جلوهی آفتاب و کسی که تابش مهر دارد ؛ (در اعلام) پادشاه کابل بود ، همسر او سیندخت نام داشت ، سیندخت مادر رودابه است و رودابه همسر زال و مادر رستم میباشد.
مهرابواژهنامه آزاد(روستاهای گلستان و خراسان شمالی) محل طلوع آفتاب و محل تلاقی خورشید و آب. واژۀ ساخته شده از مهر (خورشید) و آب.
قنات مهرابلغتنامه دهخداقنات مهراب . [ ق َم ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گوهرکوه بخش خاش شهرستان زاهدان ، واقع در 68هزارگزی باختر خاش . کنار راه فرعی خاش به نرماشیر. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن گرمسیری مالاریائی است . سکنه ٔ آن 250</s
مهرابلغتنامه دهخدامهراب . [ م ِ ] (اِخ ) نام پادشاه کابل ، جدمادری رستم ، بدین توضیح که دختر وی رودابه از سیندخت ، زن دستان زال بود و رستم از او بزاد : من از دخت مهراب گریان شدم چو بر آتش تیز بریان شدم . فردوسی .تو را بویه ٔ دخت مهر
مهرابفرهنگ نامها(تلفظ: mehrāb) دارندهی جلوهی آفتاب و کسی که تابش مهر دارد ؛ (در اعلام) پادشاه کابل بود ، همسر او سیندخت نام داشت ، سیندخت مادر رودابه است و رودابه همسر زال و مادر رستم میباشد.