مهرگانیلغتنامه دهخدامهرگانی . [ م ِ رَ / رِ / رْ ] (ص نسبی ) منسوب به مهرگان . خزانی . پاییزی . (ناظم الاطباء) : چو ما مهرگانی بپوشیم خزبه نخجیر باید شدن سوی جز. فردوسی .
مهرگانیفرهنگ فارسی عمید۱. = مهرگان۲. (موسیقی) [قدیمی] از الحان سیگانۀ باربد: ( چو نو کردی نوای مهرگانی / ببردی هوش خلق از مهربانی (نظامی۱۴: ۱۸۰).
مهرنگارفرهنگ نامها(تلفظ: mehr negār) (مهر = خورشید + نگار = (به مجاز) معشوق زیباروی ، دختر یا زنِ زیباروی ، بت ، صنم) ، روی هم به معنی خورشید زیباروی ؛ (به مجاز) زیباروی درخشان.
مهرنگارفرهنگ نامها(تلفظ: mehr negār) (مهر = خورشید + نگار = (به مجاز) معشوق زیباروی ، دختر یا زنِ زیباروی ، بت ، صنم) ، روی هم به معنی خورشید زیباروی ؛ (به مجاز) زیباروی درخشان.