لغتنامه دهخدا
معزولی . [ م َ ] (حامص ) مقابل مشغولی . (آنندراج ). گوشه نشینی و خانه نشینی و بیکاری و بی شغلی و محرومی و دورشدگی از شغل و درجه و منصب . (ناظم الاطباء). برکنار شدگی از کار و وظیفه : روز درماندگی و معزولی درد دل پیش دوستان آرند. <p class="au