مهماتلغتنامه دهخدامهمات . [ م ُ هَِ م ْ ما ] (ع ص ، اِ) ج ِ مهمة. || ج ِ مهم . || کارها. کارهای خطیر. امور مهم . کارهای سخت . امور بااهمیت . مسائل مهم . مسائل بااهمیت . کارهای پیش آمده . (لغت ابوالفضل بیهقی ) : دیگر سال امیر به بلخ رفت که آنجامهمات بود. (تاریخ بیهقی ص <
أدَواتٌ حَرْبيةدیکشنری عربی به فارسیتجهيزات جنگي , مهمّات جنگي , ادوات جنگي , جنگ افزارها , ابزار جنگي
نارنجکفرهنگ فارسی معین(رَ جَ) (اِمصغ .) 1 - نارنج کوچک . 2 - یکی از مهمات جنگی ، تقریباً به اندازة نارنج دارای یک ضامن که با کشیدن آن پس از چند ثانیه منفجر می شود.
زرادگاهلغتنامه دهخدازرادگاه . [ زَرْ را ] (اِ مرکب ) زرادگه . جائی که زره سازند. (فرهنگ فارسی معین ). || زرادخانه . جایگاه ساز و برگ جنگ . سلاح خانه . محل نگهداری وسائل و مهمات جنگی : تا دیدم آن دوات پراز کلک تیغ فعل زرادگاه رستم دستان شناسمش . <p class="autho
مهماتلغتنامه دهخدامهمات . [ م ُ هَِ م ْ ما ] (ع ص ، اِ) ج ِ مهمة. || ج ِ مهم . || کارها. کارهای خطیر. امور مهم . کارهای سخت . امور بااهمیت . مسائل مهم . مسائل بااهمیت . کارهای پیش آمده . (لغت ابوالفضل بیهقی ) : دیگر سال امیر به بلخ رفت که آنجامهمات بود. (تاریخ بیهقی ص <
مهماتفرهنگ فارسی معین(مُ هِ مّ) [ ع . ] (اِ.) جِ مهمه ؛ 1 - کارهای بزرگ و دشوار. 2 - در فارسی به معنای ابزارآلات جنگی .
مهماتلغتنامه دهخدامهمات . [ م ُ هَِ م ْ ما ] (ع ص ، اِ) ج ِ مهمة. || ج ِ مهم . || کارها. کارهای خطیر. امور مهم . کارهای سخت . امور بااهمیت . مسائل مهم . مسائل بااهمیت . کارهای پیش آمده . (لغت ابوالفضل بیهقی ) : دیگر سال امیر به بلخ رفت که آنجامهمات بود. (تاریخ بیهقی ص <
زاغۀ مهماتammunition lotواژههای مصوب فرهنگستانمقدار مشخصی از مهمات یکسان با یک شمارهانبار مشخص که تحت شرایط یکسان و برای ساخت و برای عملکرد یکسان همگذاری یا نوسازی شدهاند