مهیرلغتنامه دهخدامهیر. [ م ُ هََ ] (اِخ ) ابن سلمی بن هلال دؤلی ، از بنی حنیفة. از رؤسای یمامه در اواخر عصر مروان است و به سال 126 هَ . ق . درگذشته است . (از الاعلام زرکلی ج 8
مهیرلغتنامه دهخدامهیر. [ م َ ] (اِ) ماه . قمر. (برهان ). یکی از نامهای ماه است . (جهانگیری ) : چو پشت آینه ست اجسام اینجاشود چون روی آیینه مصفانه شمسی ماند آنجا نه مهیری نه ظلی
محیرلغتنامه دهخدامحیر. [ م ُ ح َی ْ ی ِ ] (ع ص ) که سرگشته کند. سرگشته کننده . (آنندراج ). حیران کننده . || (اِ) نام پرده ٔ موسیقی موافق تودی هند و بعضی گویندکه پرده ٔ حسینی است
محیرفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (موسیقی) گوشهای در دستگاههای نوا، ماهور، و راستپنجگاه.۲. از شعبههای بیستوچهارگانۀ موسیقی ایرانی.۳. (صفت) [قدیمی] حیرانکننده؛ حیرتانگیز؛ شگفتآور.
مهیرةلغتنامه دهخدامهیرة. [ م َ رَ ] (ع ص ) زن آزاد گران کابین . (منتهی الارب ). کدبانو. (زمخشری ). ج ، مهائر. حره . مملوکة. مقابل امه . زن اصلمند. زن اصیل زاده . زن کدبانو : فیقو
مهیرهفرهنگ انتشارات معین(مَ رَ یا رِ) [ ع . مهیرة ] (اِ.) 1 - زن ، کدبانو. 2 - زن اصل زادة گران کابین .
مهیرةلغتنامه دهخدامهیرة. [ م َ رَ ] (ع ص ) زن آزاد گران کابین . (منتهی الارب ). کدبانو. (زمخشری ). ج ، مهائر. حره . مملوکة. مقابل امه . زن اصلمند. زن اصیل زاده . زن کدبانو : فیقو
مهیرهفرهنگ انتشارات معین(مَ رَ یا رِ) [ ع . مهیرة ] (اِ.) 1 - زن ، کدبانو. 2 - زن اصل زادة گران کابین .
خصافلغتنامه دهخداخصاف . [ خ َص ْ صا ] (اِخ ) احمدبن عمر مهیرالشیبانی ، مکنی به ابوبکر. او فقیه حنفی و معاصر مهتدی خلیفه بود و چون خلیفه کشته شد خانه ٔ خصاف نیز بغارت رفت چه او ن