مواظب بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود مواظب بودن، دقت کردن، توجه کردن، احتیاط کردن، محتاط بودن باآزمون وخطا جلو رفتن، آزمایش کردن پناه جستن
مواظبلغتنامه دهخدامواظب . [ م ُ ظِ ] (ع ص ) پیوسته در کار. (ناظم الاطباء). مواکظ. مداومت کننده . (از یادداشت مؤلف ). مشغول و ملازم و پیوسته در کار و ثابت و پایدار و متوجه ومراقب . (ناظم الاطباء). مشرف . مراقب . بر کاری دایم ایستاده . (یادداشت مؤلف ). معاود. (یادداشت مؤلف ).
مواجبلغتنامه دهخدامواجب . [ م َ ج ِ ] (ع اِ) ج ِ موجب . (از ناظم الاطباء). و رجوع به موجب شود. || کشتی گاه قوم و مصارع آنها. گویند خرج القوم الی مواجبهم ؛ ای مصارعهم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || ج ِ موجَب . که اسم مفعول است . گویند هذا اقل مواجب الاخوة؛ ای ایسر ما توجبه . (از اقرب الموا
مواظبلغتنامه دهخدامواظب . [ م ُ ظِ ] (ع ص ) پیوسته در کار. (ناظم الاطباء). مواکظ. مداومت کننده . (از یادداشت مؤلف ). مشغول و ملازم و پیوسته در کار و ثابت و پایدار و متوجه ومراقب . (ناظم الاطباء). مشرف . مراقب . بر کاری دایم ایستاده . (یادداشت مؤلف ). معاود. (یادداشت مؤلف ).
مواظبدیکشنری فارسی به انگلیسیalert, attentive, cautious, heedful, jealous, leery, sharp-sighted, shy, wary, watchful, wide-awake
مواظبلغتنامه دهخدامواظب . [ م ُ ظِ ] (ع ص ) پیوسته در کار. (ناظم الاطباء). مواکظ. مداومت کننده . (از یادداشت مؤلف ). مشغول و ملازم و پیوسته در کار و ثابت و پایدار و متوجه ومراقب . (ناظم الاطباء). مشرف . مراقب . بر کاری دایم ایستاده . (یادداشت مؤلف ). معاود. (یادداشت مؤلف ).
مواظبدیکشنری فارسی به انگلیسیalert, attentive, cautious, heedful, jealous, leery, sharp-sighted, shy, wary, watchful, wide-awake