خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مواق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مواق
لغتنامه دهخدا
مواق . [ ] (اِ) بیکار باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 249).
-
مواق
لغتنامه دهخدا
مواق . [ م َ ] (ع اِ) ج ِ مُؤْق . (منتهی الارب ماده ٔ م ٔق ). رجوع به مؤق شود.
-
واژههای همآوا
-
مواغ
لغتنامه دهخدا
مواغ . [ م ُ ] (ع مص ) بانگ کردن گربه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
مؤق
لغتنامه دهخدا
مؤق . [ م ُءْق ْ ] (ع اِ) کنج چشم متصل به بینی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). گوشه ٔ چشم از سوی بینی . ج ، آماق . (مهذب الاسماء). آن کنار چشم که متصل به بینی باشد و کناری را که متصل به صدغ است لحاظ گویند. (ناظم الاطباء). دنباله ٔ چشم و ...