لغتنامه دهخدا
مورق . [ م ُ وَرْ رِ ] (اِخ ) ابن مشمرخ عجلی ، مکنی به ابوالمعتمر تابعی است . (از منتهی الارب ). وی از محدثان و اخیار بود و سخنان نغز و کلمات قصار از او مانده ، و از آن جمله است : در هنگام خشم سخنی نگفتم تادر حال رضا از آن پشیمان نشوم . مورق از ابی ذر و سلمان و جز آنها روایت