موسیقیدانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ] موسیقیدان، سراینده، آهنگساز نوازنده، مطرب، خواننده، رهبر ارکستر، آرتیست خنیاگر، رامشگر، مغنی باربد نوازنده، ویولنیست، ویولنزن، شیپورچی، بوقی، شیپورزن، تنبکزن، طبال، سنتورزن عاشق، عاشیق مداح، قاری، خواننده، آوازهخوان، آوازخوان نقال، داستانسرای دورهگرد ارکستر، باند، ارکستر مجلسی
موسقی دانلغتنامه دهخداموسقی دان . [ س ِ ] (نف مرکب ) موسیقی دان . کسی که دانای علم موسقی و سرود باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به موسیقی دان شود.
موسیقی دانلغتنامه دهخداموسیقی دان . (نف مرکب ) موسیقی داننده . استاد علم موسیقی . که در فن موسیقی عالم باشد. (از یادداشت مؤلف ).
موسقی دانلغتنامه دهخداموسقی دان . [ س ِ ] (نف مرکب ) موسیقی دان . کسی که دانای علم موسقی و سرود باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به موسیقی دان شود.