موصوللغتنامه دهخداموصول .[ م َ ] (ع ص ، اِ) چیزی که به چیز دیگر پیوسته شده باشد و متصل گشته . (ناظم الاطباء). پیوسته شده به چیزی .(آنندراج ). پیوسته . متصل . (یادداشت مؤلف ). رسیده شده . (ناظم الاطباء). رسیده . (آنندراج ). رسانیده . (یادداشت مؤلف ) : به توفیق و سداد م
موصولفرهنگ فارسی معین(مُ) [ ع . ] 1 - (اِمف .) وصل شده ، پیوند شده . 2 - از نظر دستوری کلمه ای است که قسمتی از جمله را به قسمت دیگر می پیوندد.
قیاس موصوللغتنامه دهخداقیاس موصول . [ س ِ م َ / مُو ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) قیاس مرکب موصول بود یا مفصول . اما موصول آن بود که نتایج را در او بجای خود ایراد کنند و همان نتایج را چون در مقدمات قیاسی دیگر افتد مکرر کنند، مثل هر «الف » «ب » و هر «ب »«
موشللغتنامه دهخداموشل . [ ش ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از وشل . کم کننده ٔ بهره ٔ کسی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || آنکه زهنده یابد آب را. (آنندراج ). || آنکه داخل کند سر پستان مادر در دهان بچه تا شیر مکیدن آموزد. (آنندراج ).
مؤسللغتنامه دهخدامؤسل . [ م ُ ءَس ْ س َ ] (ع ص ) تیز کرده شده . (منتهی الارب ، ماده ٔ اس ل ) (ناظم الاطباء). چیز تیزی سرتیز کرده شده . (آنندراج ).
مؤصللغتنامه دهخدامؤصل . [ م ُ ءَص ْ ص ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از تأصیل . ریشه کننده و ثابت شونده . || آنکه سرفراز میکند و طلب می کند سرفرازی را. (ناظم الاطباء).
مؤصللغتنامه دهخدامؤصل . [ م ُءْ ص ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ایصال ، آنکه در آخر روز درمی آید. ج ، مؤصلون . (ناظم الاطباء). ج ، مؤصلین ؛ منه آتینا مؤصلین . (منتهی الارب ).
قیاس موصوللغتنامه دهخداقیاس موصول . [ س ِ م َ / مُو ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) قیاس مرکب موصول بود یا مفصول . اما موصول آن بود که نتایج را در او بجای خود ایراد کنند و همان نتایج را چون در مقدمات قیاسی دیگر افتد مکرر کنند، مثل هر «الف » «ب » و هر «ب »«
بند موصولی توصیفیrestrictive relative clause, defining relative clauseواژههای مصوب فرهنگستانبندی که هستۀ اسمی خود را محدود و مشخص میکند و در درون آن ضمیری هممرجع با هسته واقع است
کایلغتنامه دهخداکای . [ کِی ْ ] (موصول + حرف ندا) از: که (موصول ) + ای (حرف ندا). رجوع به «که » و «ای » شود.
قیاس موصوللغتنامه دهخداقیاس موصول . [ س ِ م َ / مُو ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) قیاس مرکب موصول بود یا مفصول . اما موصول آن بود که نتایج را در او بجای خود ایراد کنند و همان نتایج را چون در مقدمات قیاسی دیگر افتد مکرر کنند، مثل هر «الف » «ب » و هر «ب »«