موقرلغتنامه دهخداموقر. [ ق َ ] (ع ص ) مرد با بار گران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || خرما بابار (شاذ است ). (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). خرمابن گرانبار. (آنندراج ). موقرة. (آنندراج ).
موقرلغتنامه دهخداموقر. [ ق ِ ] (ع ص ) مردباردار. (ناظم الاطباء). مرد با بار گران . (منتهی الارب ). || خرمابن گرانبار. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). خرمابن باردار. (ناظم الاطباء). موقرة.
موقرلغتنامه دهخداموقر. [ م َ ق ِ ] (ع اِ) جای نرم نزدیک روی کوه و یاپایین آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
موقرلغتنامه دهخداموقر. [ م ُ وَق ْ ق َ ] (ع ص ) مرد آزموده ٔ خردمند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد آزموده ٔ خردمند که تجارب روزگار وی را مستحکم کرده است . آزموده . بزرگی داشته شده و مرد سنگین و بردبار و باوقار و باعظمت و بااحترام و بزرگوار و باشکوه . (ناظم الاطباء). آهسته . سنگین . بردبار. ب
موقرلغتنامه دهخداموقر. [ م ُ وَق ْق ِ ] (ع ص ) بزرگی دارنده و دارای احترام و وقاردارنده . (ناظم الاطباء). || بزرگ دارنده و حکیم شمارنده . (آنندراج ). آنکه بزرگ می خواند کسی را. بزرگ دارنده . || آنکه رام می کند ستور را. (ناظم الاطباء). آرام دهنده ٔ ستور. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
موکرلغتنامه دهخداموکر. [ ک ُ ] (فرانسوی ، اِ) (اصطلاح گیاه شناسی ) کفکها که در مجاورت هوا بر سطح غذا پدید آید. موکور. رجوع به موکور شود.
موقریلغتنامه دهخداموقری . [ م ُ وَق ْ ق َ ] (حامص ) حالت و چگونگی موقر. وقار. تمکین . بزرگی . متانت . بردباری . سنگینی . رجوع به موقر شود.
موقرةلغتنامه دهخداموقرة. [ ق َ رَ] (ع ص ) زن گرانبار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زن آبستن گرانبار. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). و رجوع به موقر شود. || ستور با بار گران . (منتهی الارب ). ستور بابار. ج ، مواقر. (ناظم الاطباء). موقر. || خرمابن گرانبار. (منتهی الارب ). موقر. خرمابن بابار. (ن
موقرةلغتنامه دهخداموقرة. [ ق ِ رَ ] (ع ص ) خرمابن گرانبار. (منتهی الارب ). خرمابن بابار. (ناظم الاطباء). موقر. و رجوع به موقَرة و موقر شود.
موقرةلغتنامه دهخداموقرة. [ م ُ وَق ْ ق َ رَ] (ع ص ) تأنیث موقر. || خرمابن بابار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به موقَرة شود.
موقریلغتنامه دهخداموقری . [ م ُ وَق ْ ق َ ] (اِخ ) از قدمای شعراست و در ترجمان البلاغه ٔ رادویانی ابیات زیر از او آمده است :دل دزد و دلربای من آن سعتری پسرکآورد عمر من ز غم هجر خود به سررسمی نهاد عشقش بر من که سال و ماه شد صبر خودفروش و غم عشق من بخریا جان به چنگ عشق سپار و
موقریلغتنامه دهخداموقری . [ م ُ وَق ْ ق َ ] (حامص ) حالت و چگونگی موقر. وقار. تمکین . بزرگی . متانت . بردباری . سنگینی . رجوع به موقر شود.
موقرةلغتنامه دهخداموقرة. [ ق َ رَ] (ع ص ) زن گرانبار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زن آبستن گرانبار. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). و رجوع به موقر شود. || ستور با بار گران . (منتهی الارب ). ستور بابار. ج ، مواقر. (ناظم الاطباء). موقر. || خرمابن گرانبار. (منتهی الارب ). موقر. خرمابن بابار. (ن
موقرةلغتنامه دهخداموقرة. [ ق ِ رَ ] (ع ص ) خرمابن گرانبار. (منتهی الارب ). خرمابن بابار. (ناظم الاطباء). موقر. و رجوع به موقَرة و موقر شود.
موقرةلغتنامه دهخداموقرة. [ م ُ وَق ْ ق َ رَ] (ع ص ) تأنیث موقر. || خرمابن بابار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به موقَرة شود.
موقریلغتنامه دهخداموقری . [ م ُ وَق ْ ق َ ] (اِخ ) از قدمای شعراست و در ترجمان البلاغه ٔ رادویانی ابیات زیر از او آمده است :دل دزد و دلربای من آن سعتری پسرکآورد عمر من ز غم هجر خود به سررسمی نهاد عشقش بر من که سال و ماه شد صبر خودفروش و غم عشق من بخریا جان به چنگ عشق سپار و