موقعیتدیکشنری فارسی به انگلیسیacy _, berth, billet, circumstances, footing, locality, location, position, situation, standing, station, tion _
موقعیتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام موقعیت جغرافیایی، موضع، موقع، محل، مقام، جایگاه، معرض، نشانی، آدرس، مکان، [ قرارگاه 187]، کجایی، جا، محل احتمالی، محل دقیق، نشانی دقیق نقطه، نقطۀ عطف، نقطۀ بحرانی، مرحله، فاز◄ تغییر محل مأموریت، جایگاه، پاسگاه، پادگان، ناحیۀانتظامی جا درکتاب، عطف، ارجاع، فصل، باذکر مأخذ و منبع، باسور
دریافت نشانک سامانة موقعیتیابی جهانی، دریافت سیگنال سامانة موقعیتیاب جهانیGlobal Positioning System signal acquisitionواژههای مصوب فرهنگستان← دریافت نشانک ساموج
موقعیتناآگاهیdisorientationواژههای مصوب فرهنگستانحالتی مرضی که موجب فقدان آگاهی نسبت به زمان و مکان و اشخاص شود
موقعیتنماlocalizerواژههای مصوب فرهنگستانآنتن و پرتوِ سامانۀ فرود با دستگاه که هدایت سمتی را امکانپذیر میسازد
مهاجرت پیوندbond migrationواژههای مصوب فرهنگستانانتقال پیوند از یک موقعیت به موقعیت دیگر در یک مولکول
استغلّ الموقفدیکشنری عربی به فارسیاز وضعيت بهره بردارى كرد , از موقعيت سوء استفاده كرد , موقعيت را غنيمت شمرد
اُفت دقت موقعیتposition dilution of precision, PDOPواژههای مصوب فرهنگستانمعیاری آماری برای بیان میزان کاهش دقت موقعیت سهبعدی در سامانة موقعیتیابی جهانی