خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
موقف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
موقف
/mo[w]qef/
معنی
محل وقوف؛ جای ایستادن؛ ایستگاه.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. ایستگاه، توقفگاه
۲. جایگاه، محل، مسکن، مقام، مکان، موضع
۳. محل وقوف، محل توقف حاجیان در عرفات
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
موقف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مَوقف، جمع: مواقف] [قدیمی] mo[w]qef محل وقوف؛ جای ایستادن؛ ایستگاه.
-
موقف
واژگان مترادف و متضاد
۱. ایستگاه، توقفگاه ۲. جایگاه، محل، مسکن، مقام، مکان، موضع ۳. محل وقوف، محل توقف حاجیان در عرفات
-
موقف
لغتنامه دهخدا
موقف . [ ق ِ ] (اِخ ) از نامهای حضرت رسول اکرم (ص ) بدان جهت که مردم را در حضور خدای تعالی جل شأنه استاده می دارد. (ناظم الاطباء).
-
موقف
لغتنامه دهخدا
موقف . [ م َ ق ِ ] (ع اِ) جای ایستادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). توقفگاه . جای درنگ . ایستادنگاه . مقام . (یادداشت مؤلف ). محل . جای . جایگاه . محل توقف : موقف بزم تو شکارگهی است که در آن شکرها شکار شود. مسعودسعد.خدایگانا در...
-
موقف
لغتنامه دهخدا
موقف . [ م ُ وَق ْ ق ِ ] (ع ص ) آن که سبب می شود ایستادن و درنگ کردن کسی را در جایی . || بازدارنده و ممانعت کننده . (ناظم الاطباء).
-
موقف
لغتنامه دهخدا
موقف . [ م ُ وَق ْق َ ] (ع ص ) اسبی که بالای دوش وی چپار باشد که گویا از سپیدی منقش است . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). || اسبی که در خردگاه دست و پای آن سپیدی باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (صبح الاعشی ج 2 ص 21). || خری که بر هر ذ...
-
موقف
فرهنگ فارسی معین
(مَ قِ) [ ع . ] (اِ.) جای ایستادن ، جای درنگ کردن . ج . مواقف .
-
موقف
دیکشنری عربی به فارسی
گرايش , حالت , هيلت , طرز برخورد , روش و رفتار , ماندگاه , توقفگاه بي سقف (براي توقف وساءط نقليه) , ايستادن , تحمل کردن , موضع , دکه , بساط
-
واژههای مشابه
-
موقف الارواح
لغتنامه دهخدا
موقف الارواح . [ م َ ق ِ فُل ْ اَرْ ] (ع اِ مرکب ) (اصطلاح پزشکی ) ممسک الارواح . اسطوخودوس . نام گیاهی است که مصرف دارویی دارد. (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به اسطوخودوس شود.
-
موقف الشمس
لغتنامه دهخدا
موقف الشمس . [ م َ ق ِ فُش ْ ش َ ] (ع اِ مرکب ) ایستادنگاه خورشید. || (اِخ ) جایی که آفتاب ایستاد تا حضرت علی و یاران نماز کردند و شرح واقعه که از معجزات ایشان است آنکه : حضرت در سفر به سرزمین بابل رسید و خواست از فرات بگذرد، گروهی مجال نیافتندتا آفت...
-
مَوْقِفٌ لا يحْتَمَلُ
دیکشنری عربی به فارسی
وضعيت غير قابل تحمل , موضع غير قابل تحمل
-
جستوجو در متن
-
مواقف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ موقف] [قدیمی] mavāqef = موقف
-
طرز برخورد
دیکشنری فارسی به عربی
موقف