مؤسبلغتنامه دهخدامؤسب . [ م ُ ءَس ْ س َ ] (ع ص ) موسب . کبش مؤسب ؛ میش نر بسیارپشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قچقار پرپشم .
موچسبلغتنامه دهخداموچسب . [ م َ / م ُ چ َ ] (اِ مرکب ) یکی از گونه های تیره ٔ رزها که به توسط چنگک های مخصوص خود به دیوار می چسبد. (گیاه شناسی گل گلاب ص 261). پیچک دیواری که به عنوان گیاه زینتی پای دیوار منازل کاشته می شود و ب
موصبلغتنامه دهخداموصب . [ ص َ ] (ع ص ) بیمار. (منتهی الارب ، ماده ٔ وص ب ). (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
موصبلغتنامه دهخداموصب . [ م ُ وَص ْ ص َ] (ع ص ) بسیار رنجوری و درد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بسیار رنجور و دارای درد بسیار. (ناظم الاطباء).
مؤشبلغتنامه دهخدامؤشب . [م ُ ءَش ْ ش َ ] (ع ص ) مرد آمیخته نژاد که نسبش غیرخالص بود. (ناظم الاطباء). مؤتشب . رجوع به مؤتشب شود.
مؤشبلغتنامه دهخدامؤشب . [ م ُ ءَش ْ ش ِ ] (ع ص ) برآغالاننده و برانگیزنده . (آنندراج ). آنکه می آغالاند و فتنه برمی انگیزد. (ناظم الاطباء). مؤتشب . رجوع به مؤتشب شود. || درهم پیچاننده چنانکه درختان را. || آنکه درهم می پیچاند. (ناظم الاطباء).
موسبلغتنامه دهخداموسب . [ س ِ ] (ع ص ) کبش موسب ؛ قچقار پشمناک . (منتهی الارب ، ماده ٔ وس ب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مؤسب .
طیفشناسی موسبائرMössbauer spectroscopyواژههای مصوب فرهنگستاننوعی طیفشناسی که در آن با جابهجایی اندکی در ترازهای انرژی هستهای مربوط به گسیل پرتو گاما و بازجذب تشدید بسامدها، به اندازهگیری و تجزیۀ جامدات بلوری میپردازند
پشمناکلغتنامه دهخداپشمناک . [ پ َ ] (ص مرکب ) باپشم . پرپشم . وَبِر. اَوبَر: أذن ٌ مهو بره ؛ گوش بسیارموی یا پشمناک . بعیرٌ هبر؛ شتر پرگوشت پشمناک . کبش موسب ؛ قچقارِ پشمناک .ناقه ٔ هَبِرَه ؛ شتر پرگوشت پشمناک . (منتهی الارب ).