موفللغتنامه دهخداموفل . (فرانسوی ، اِ) ظرف سفالین : قبل از استعمال اکسید مس را تا حرارت قرمز در یک موفل باید گرم کرد. (روش تهیه ٔ مواد آلی ص 118).
مفائللغتنامه دهخدامفائل . [ م ُ ءِ ] (ع ص ) قاسم خاک فئال الارب ). آنکه در بازی فئال خاک را قسمت کند. (ناظم الاطباء). بازی کننده ٔ فئال . و گویند:کما قسم الترب المفائل بالید. (از اقرب الموارد).
مفللغتنامه دهخدامفل . [ م ُ ف ِل ل ] (ع ص ) به زمین خشک بی نبات رسنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به افلال شود.
مأفوللغتنامه دهخدامأفول . [ م َءْ ] (ع ص ) ضعیف رأی و عقل ، ابدال مأفون است . (منتهی الارب ) (آنندراج ): رجل مأفول الرأی ؛ مرد سبک مغز، مبدل مأفون است .(از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
موفللغتنامه دهخداموفل . (فرانسوی ، اِ) ظرف سفالین : قبل از استعمال اکسید مس را تا حرارت قرمز در یک موفل باید گرم کرد. (روش تهیه ٔ مواد آلی ص 118).