مؤلفلغتنامه دهخدامؤلف . [ م ُ ءَل ْ ل َ ] (ع ص ) سازواری داده شده . (منتهی الارب ). سازواری داده شده و تألیف کرده شده و الفت داده شده و همخوکرده شده . (ناظم الاطباء). الفت داده شده . موافقت افکنده شده میان ... ج ، مؤلفین . (از یادداشت مؤلف ). || عدد هزار کامل شده . (از منتهی الارب ) (ناظم
مؤلفلغتنامه دهخدامؤلف . [ م ُ ءَل ْ ل ِ ] (ع ص ) کامل کننده ٔ عدد هزار. (منتهی الارب ). آنکه عدد هزار را کامل می کند. (ناظم الاطباء). || جمعکننده . (منتهی الارب ). || آنکه دو چیز را به هم پیوسته میکند و آنکه با هم فراهم میکند و گرد هم می آورد. (ناظم الاطباء). ترکیب کننده . تألیف دهنده . (یا
مؤلفلغتنامه دهخدامؤلف . [ م ُءْ ل ِ ] (ع ص ) آنکه مصاحبت میکند و سبب می شود آمیزش و دوستی و رفاقت را. || آنکه انس و الفت می گیرد. || آنکه هزار را کامل می گرداند. (ناظم الاطباء). مُؤَلِّف .
مولولغتنامه دهخدامولو. (اِ) شاخ آهو که قلندران و جوکیان هندوستان نوازند. (برهان ) (ناظم الاطباء). شاخکی یا نیکی باشدمیانه تهی که کشیشان و جوکیان بر لب نهاده بنوازند. (فرهنگ جهانگیری ) (از آنندراج ). شاخ حیوان است که آن را جوکیان نوازند مثل ناقوس ، و آن را به هندی سنگی گویند. (غیاث ). نام گونه
مولولغتنامه دهخدامولو. [ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه با 115 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . این ده در 42هزارگزی جنوب باختری قره آغاج واقع است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <s
مولفدیکشنری عربی به فارسیمنصف , مولف , نويسنده , موسس , باني , باعث , خالق , نيا , نويسندگي کردن , تاليف و تصنيف کردن , باعث شدن
مؤلفاتلغتنامه دهخدامؤلفات . [ م ُ ءَل ْ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مؤلفة. تألیفات . تصنیفات . کتابهای نوشته شده : کتاب شفا از مؤلفات ابوعلی سیناست . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به مُؤَلَّف شود.
مؤلفاتلغتنامه دهخدامؤلفات . [ م ُ ءَل ْ ل ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مؤلفة. (یادداشت مؤلف ). رجوع به مُؤَلّ-ِف شود.
مؤلفهلغتنامه دهخدامؤلفه . [ م ُ ءَل ْ ل ِ ف َ ] (اِخ ) مؤلفة. فرقه ای از اصحاب امام رضا(ع ) که پس از رحلت آن حضرت مجدداً به رأی واقفة برگشتند با اینکه در ابتدا به رحلت امام موسی کاظم و امامت حضرت رضا قائل شده بودند. (از خاندان نوبختی ص 265).
مؤلفةلغتنامه دهخدامؤلفة. [ م ُ ءَل ْ ل َ ف َ ] (ع ص ) تأنیث مؤلف . ج ، مؤلفات . کتاب و رساله ٔ نوشته شده . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به مؤلف شود. || (اصطلاح پزشکی ) مقابل مفرد. (یادداشت مؤلف ). جمعکرده شده . (غیاث ) (آنندراج ) : فلیخلص شحمه [ شحم الحنظل ] وحده من
مؤلف اللعابلغتنامه دهخدامؤلف اللعاب . [ م ُ ءَل ْ ل ِ فُل ْ ل ُ ] (ع اِ مرکب ) (اصطلاح پزشکی ) گوشت خرد در بن زبان . مولداللعاب . رجوع به همین ترکیب ذیل مولد شود: اندر بن زبان گوشتی است چون غددی آن را به تازی اللحم الغددی گویند و طبیبان مؤلف اللعاب گویند از بهر آن که لعاب و
مؤلفاتلغتنامه دهخدامؤلفات . [ م ُ ءَل ْ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مؤلفة. تألیفات . تصنیفات . کتابهای نوشته شده : کتاب شفا از مؤلفات ابوعلی سیناست . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به مُؤَلَّف شود.
مؤلفاتلغتنامه دهخدامؤلفات . [ م ُ ءَل ْ ل ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مؤلفة. (یادداشت مؤلف ). رجوع به مُؤَلّ-ِف شود.
مؤلفهلغتنامه دهخدامؤلفه . [ م ُ ءَل ْ ل ِ ف َ ] (اِخ ) مؤلفة. فرقه ای از اصحاب امام رضا(ع ) که پس از رحلت آن حضرت مجدداً به رأی واقفة برگشتند با اینکه در ابتدا به رحلت امام موسی کاظم و امامت حضرت رضا قائل شده بودند. (از خاندان نوبختی ص 265).