موی میانلغتنامه دهخداموی میان . (ص مرکب ) کسی که کمری سخت باریک دارد.کمرباریک . میان باریک . (یادداشت مؤلف ) : در عشق تو شد موی زبانم به گزاف کآن موی میان ز غم دلم کرد معاف .خاقانی
موی بغل گوشگویش اصفهانی تکیه ای: müvarguš طاری: mü-ye beqalgöš طامه ای: mu-ye beqalguš طرقی: mü-ye banâgöš کشه ای: mu-ye beqalgöš نطنزی: mu beqal-e guš
موی زهارگویش اصفهانی تکیه ای: müpoštzehâr طاری: mü-ye pašt-e âlat طامه ای: mu-ye paštâlat طرقی: mü-ye pašt-e âlat کشه ای: mu-ye paštzehâr نطنزی: muzehâr
موی میانلغتنامه دهخداموی میان . (ص مرکب ) کسی که کمری سخت باریک دارد.کمرباریک . میان باریک . (یادداشت مؤلف ) : در عشق تو شد موی زبانم به گزاف کآن موی میان ز غم دلم کرد معاف .خاقانی
کاکللغتنامه دهخداکاکل . [ ک ُ ] (اِ) موی میان سر پسران و مردان و اسب و استر و غیره باشد. (برهان ) (غیاث ) (مهذب الاسماء). موی تارک سر؛ از اینجهت تیری را که سرگذار باشد تیر کاکل
مویلغتنامه دهخداموی . (اِ) مو. رشته های باریک و نازک که بر روی پوست بدن برخی از جانداران پستاندار و از جمله انسان به وضع و کیفیت مختلف می روید و در عمق پوست ریشه و پیاز دارد. م