مولغتنامه دهخدامو. (اِ) هر یک از تارشکلها که در روی پوست حیوانات و در روی بعض مواضع بدن انسانی پدیدار است و به تازی شَعْر گویند. (از ناظم الاطباء). به عربی شَعْر می گویند. (از
مویلغتنامه دهخداموی . (اِ) مو. رشته های باریک و نازک که بر روی پوست بدن برخی از جانداران پستاندار و از جمله انسان به وضع و کیفیت مختلف می روید و در عمق پوست ریشه و پیاز دارد. م
ابروفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (زیستشناسی) خطی از مو که در زیر پیشانی و بالای چشم میروید.۲. (ریاضی) آکلاد.۳. خطی که برای اضافه کردن کلمهای در میان کلمات کشیده میشود. ابرو انداختن: (مص
گِلْگیسگویش گنابادی در گویش گنابادی به قسمت گردی تهی میان موها در سر انسان گفته میشود که بطور طبیعی خالی از موست و موهای اطراف آن بصورت دایره وار دور قسمت خالی از مو را گرفته است،د
موصللغتنامه دهخداموصل . [ م َ / مو ص ِ ] (اِخ ) شهری است میان عراق و جزیره . (از المنجد). شهری است [ از جزیره ] بزرگ با هوای درست و نعمت اندک . (حدود العالم ). یاقوت آن را چنین