موپریشانلغتنامه دهخداموپریشان . [ پ َ ] (ص مرکب ) پریشان مو. پریشان موی . آشفته موی . اشعث . شعثاء. مو پریشیده . (یادداشت مؤلف ).
مو گشادنلغتنامه دهخدامو گشادن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) موی گشادن . پریشان کردن و وا کردن موی سر ناز را یا ماتم را. (از یادداشت مؤلف ). رسم است که در ماتم موها را وا می کنند و پریشان
tousleدیکشنری انگلیسی به فارسیمشغول کردن، ژولیدگی، ژولیدگی مو، نزاع، بر هم زدن، اذیت کردن، چروک شدن، پریشان کردن، مچاله کردن
مویلغتنامه دهخداموی . (اِ) مو. رشته های باریک و نازک که بر روی پوست بدن برخی از جانداران پستاندار و از جمله انسان به وضع و کیفیت مختلف می روید و در عمق پوست ریشه و پیاز دارد. م
اضطرابلغتنامه دهخدااضطراب . [ اِ طِ ] (ع مص ) اضطراب چیزی ؛ تحرک و موج زدن و برخی از آن برخوردن یا زدن به برخی است . (از اقرب الموارد). تحرک و موج زدن . (از لسان العرب ). جنبیدن و
مولغتنامه دهخدامو. (اِ) هر یک از تارشکلها که در روی پوست حیوانات و در روی بعض مواضع بدن انسانی پدیدار است و به تازی شَعْر گویند. (از ناظم الاطباء). به عربی شَعْر می گویند. (از