مَرْفُودُفرهنگ واژگان قرآنعطا شده ("رفد"در اصل به معني ياور بوده و اگر عطيه را نيز رفد و مرفود خواندهاند به اين مناسبت بوده که عطيه ، گيرنده را در برآوردن حوائجش ياري ميدهد )
مرفوتلغتنامه دهخدامرفوت . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از رفت .شکسته و ریزه شده . (منتهی الارب ). رجوع به رفت شود.
مرفودلغتنامه دهخدامرفود. [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از رفد. عطا شده . داده شده : واتبعوا فی هذه لعنة و یوم القیامة بئس الرفد المرفود. (قرآن 99/11). رجوع به رفد شود.
مرفوضلغتنامه دهخدامرفوض . [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از رفض .متروک مانده شده از هر چیزی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به رفض شود. || ابل مرفوض ؛ شتران به چراگذاشته شده . (منتهی الارب ). || پرتاب شده و افکنده شده و مرمی . (از اقرب الموارد).
مرفوضدیکشنری عربی به فارسینامطبوع , ناسازگار , ناگوار , مغاير , ناپسند , ناروا , غير جايز , ناپسنديده , تصديق نکردني
رِّفْدُفرهنگ واژگان قرآنعطيه - بخشش (در اصل به معني ياور بوده و اگر عطيه را نيز رفد و مرفود خواندهاند به اين مناسبت بوده که عطيه ، گيرنده را در برآوردن حوائجش ياري ميدهد )
مرفودلغتنامه دهخدامرفود. [ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از رفد. عطا شده . داده شده : واتبعوا فی هذه لعنة و یوم القیامة بئس الرفد المرفود. (قرآن 99/11). رجوع به رفد شود.
خبر آوردنلغتنامه دهخداخبر آوردن . [ خ َ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) سخن چینی کردن . بردن خبر از مکانی به مکان دیگر به جهت نمامی . || سعایت کردن . غمازی کردن . || اطلاع از امری دادن . کسی را با نقل خبر از امری مطلع کردن : زیرا که درختی که مر او را نشناسی بارش خبر آرد که ب
رفدلغتنامه دهخدارفد. [ رِ ] (ع اِ) دهش و عطا. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). بخشش . (غیاث اللغات ). عطا. (ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ص 52). صله . دهش . بخشش . عطا. (یادداشت مؤلف ). عطا و بخشش ، لغتی است از رَفد به معنی کاسه ٔ بزرگ . (از اقرب الموا