مصالیالغتنامه دهخدامصالیا. [ م َ ] (اِخ ) مارسی . ابن البیطار این کلمه را دو بار در ذیل شرح کلمه ٔ سِسالی آورده است و لکلرک آن را ترجمه کرده است . (ترجمه ٔ ابن البیطار ص 57) (از یادداشت مؤلف ).
مسیلالغتنامه دهخدامسیلا. [ م َ ] (اِخ ) مسیلة. شهری است به مغرب از ابنیه ٔ فاطمیان . (منتهی الارب ).
مصلالغتنامه دهخدامصلا. [ م ُ ص َل ْ لا ] (اِخ ) مصلی . نام جائی در شیراز که آرامگاه حافظ در آن است . رجوع به مصلی شود.
مصلالغتنامه دهخدامصلا. [ م ُ ص َل ْ لا ] (ع اِ) مصلی . نمازگاه و جای نماز. (ناظم الاطباء). جای نماز. (غیاث ) مطلق جای نماز. (آنندراج ). مسجد. (ناظم الاطباء) : چون که اسلام مَنَت یاد آیداز مصلام به زنار کشی . عطار. || حصیر و بوریایی