گمناملغتنامه دهخداگمنام . [گ ُ ] (ص مرکب ) بی نام و نشان . (آنندراج ). بی نام . خامل . خامل ذکر. خامد. قَبور. (منتهی الارب ) : نیمه شب پنهان بکوی دوست گمنامان شوندشهره نامان را مسلم نیست پنهان آمدن . خاقانی (دیوان چ سجادی ص <span class="hl"
گمناملغتنامه دهخداگمنام . [ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان یعقوب وند پاپی بخش الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد که در 47هزارگزی شمال حسینیه و 45هزارگزی خاور راه شوسه ٔ خرم آباد به اندیمشک واقع شده است . هوای آن گرم و سکنه اش <spa
مناملغتنامه دهخدامنام . [ م َ ] (ع اِ)خواب . (مهذب الاسماء) (دهار). نوم . (اقرب الموارد) : و من آیاته منامکم باللیل و النهار. (قرآن 23/30). پرده دار قوت ارادی به سبب یقظت و منام گاه پرده بردارد گاه فروگذارد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص
مناملغتنامه دهخدامنام . [ م ِ ] (اِخ ) رودی در کشور تایلند با هزار و دویست کیلومتر طول که ازبانکوک می گذرد و در خلیج سیام می ریزد. (از لاروس ).
مناملغتنامه دهخدامنام . [ م َ ] (ع اِ)خواب . (مهذب الاسماء) (دهار). نوم . (اقرب الموارد) : و من آیاته منامکم باللیل و النهار. (قرآن 23/30). پرده دار قوت ارادی به سبب یقظت و منام گاه پرده بردارد گاه فروگذارد. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص
املهلغتنامه دهخداامله . [ اَ ؟ ] (اِ) در زبان مردم خوی به معنی منام (خواب ) است . (از انساب سمعانی ). و رجوع به املی شود.
مناملغتنامه دهخدامنام . [ م ِ ] (اِخ ) رودی در کشور تایلند با هزار و دویست کیلومتر طول که ازبانکوک می گذرد و در خلیج سیام می ریزد. (از لاروس ).
املیلغتنامه دهخدااملی . [ اَ ](ص نسبی ) منسوب به امله است که در زبان مردم خوی به منام (خواب ) گفته میشود. (از انساب سمعانی ). و حدیثی باین نسبت مشهور است . رجوع به انساب سمعانی شود.